unruffled

/ənˈrəfl̩d//ʌnˈrʌfl̩d/

معنی: ارام، صاف، بدون موج، ارام شده، ارام کرده، چین نخورده
معانی دیگر: آرام، دستپاچه نشده، خونسرد، بورنشده، مچل نشده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not ruffled; smooth, as cloth or still water.
متضاد: discomposed, ruffled
مشابه: bland, limpid, serene

(2) تعریف: not upset or disturbed.
متضاد: discomposed, flustered, mad, ruffled
مشابه: calm, even, level, nonchalant, pacific, serene, smooth

- She's unruffled by the sudden change of plans.
[ترجمه شان] او از تغییر ناگهانی نقشه ها ، دستپاچه نشده است.
|
[ترجمه گوگل] او از تغییر ناگهانی برنامه ها آشفته است
[ترجمه ترگمان] او با تغییر ناگهانی نقشه، آرام شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. despite his snide remarks, soghra remained unruffled
با وجود حرف های کنایه آمیز او صغرا متانت خود را حفظ کرد.

2. Emily remained completely unruffled by the chaos.
[ترجمه گوگل]امیلی از هرج و مرج کاملاً سرگردان باقی ماند
[ترجمه ترگمان]امیلی از این هرج و مرج کام لا آرام بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She spoke with unruffled calm.
[ترجمه گوگل]او با آرامشی بی درنگ صحبت می کرد
[ترجمه ترگمان]او با خونسردی و آرامی صحبت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He remained unruffled by the charges.
[ترجمه شان] اودر برابر اتهامات، آرام ( خونسرد ) باقی ماند.
|
[ترجمه گوگل]او از اتهامات وارده سرگردان ماند
[ترجمه ترگمان]او با خونسردی این اتهامات را ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Rosie remained unruffled, smiling secretly as cats do in the midst of mouse dreams.
[ترجمه گوگل]رزی بی‌آرام ماند و در خفا مانند گربه‌ها در میان رویاهای موش لبخند می‌زد
[ترجمه ترگمان]رزی آرام و خونسرد باقی ماند و در حالی که گربه ها در میان رویاهای موش می دویدند به طور مخفیانه لبخند می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Dominic and Piers repose in unruffled calm nearby.
[ترجمه گوگل]دومینیک و پیرز در همان نزدیکی آرام آرام آرام می گیرند
[ترجمه ترگمان]دامینیک و پیرس در آرامش آرام در همان نزدیکی استراحت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Clinton appeared unruffled by the last-minute hitch, delivering his hour-long address in a crisp and fluid style.
[ترجمه گوگل]کلینتون در آخرین لحظه بی قرار ظاهر شد و سخنرانی یک ساعته خود را به سبکی واضح و روان ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]کلینتون با خونسردی در آخرین لحظه ظاهر شد و آدرس یک ساعته اش را با سبکی خشک و مایع تحویل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Matthew's unruffled manner had evidently soothed the businessman a little.
[ترجمه گوگل]ظاهراً رفتار بی قرار متیو تاجر را کمی آرام کرده بود
[ترجمه ترگمان]رفتار آرام و آرام \"متیو\" ظاهرا کمی به این تاجر آرامش داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. While controversy rages, Stan, unruffled by the fuss, keeps looking for fossils.
[ترجمه گوگل]در حالی که بحث و جدل در جریان است، استن که از هیاهوها سر در نیامده است، به دنبال فسیل ها می گردد
[ترجمه ترگمان]وقتی بحث و مشاجره بالا می گیرد، استن با خونسردی به دنبال فسیل ها می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He looked apologetic, but unruffled.
[ترجمه گوگل]او معذرت خواه به نظر می رسید، اما بی حال
[ترجمه ترگمان]او پوزش خواهانه به نظر می رسید، اما خونسرد و خونسرد به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Those in the middle are left unruffled, in the eye of the storm.
[ترجمه گوگل]آنهایی که در وسط هستند، در چشم طوفان، بی تاب مانده اند
[ترجمه ترگمان]آن هایی که در وسط هستند به آرامی باقی می مانند، در چشم طوفان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Steamed stuffed bun look calm, unruffled and continue to see her book.
[ترجمه گوگل]نان پر شده بخارپز آرام، بی قرار به نظر می رسد و به دیدن کتاب او ادامه می دهد
[ترجمه ترگمان]bun، آرام و خونسرد به نظر می رسد و به تماشای کتابش ادامه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. When coming across complicated problems, he would remain unruffled and take them calmly.
[ترجمه گوگل]هنگامی که با مشکلات پیچیده روبرو می شد، بی قرار می ماند و آنها را با آرامش می پذیرفت
[ترجمه ترگمان]با وجود مشکلات پیچیده، او آرام و خونسرد باقی می ماند و به آرامی آن ها را باخود می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He remained unruffled by their accusations.
[ترجمه شان] او در برابر اتهامات آنان، آرام ماند.
|
[ترجمه گوگل]او از اتهامات آنها سرگردان ماند
[ترجمه ترگمان]او با خونسردی این اتهامات را ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ارام (صفت)
calm, quiet, silent, imperturbable, moderate, gentle, still, stilly, appeasable, peaceful, placid, tranquil, whist, bland, placable, composed, self-composed, daft, sedate, serene, staid, taciturn, irenic, pacific, peaceable, self-possessed, unruffled, waveless

صاف (صفت)
clean, slick, clear, explicit, plain, even, sleek, glossy, plane, flat, glabrous, smooth, silvery, flattened, limpid, serene, glace, silken, straight-line, unruffled

بدون موج (صفت)
unruffled

ارام شده (صفت)
unruffled

ارام کرده (صفت)
unruffled

چین نخورده (صفت)
unruffled

انگلیسی به انگلیسی

• quiet, calm
if you are unruffled, you are calm and not affected by surprising or frightening events.

پیشنهاد کاربران

** Unruffled ( adjective ) means not disordered or disarranged; not agitated or disturbed.
** آرام و بدون آشفتگی؛ بدون اضطراب یا نگرانی.
### مترادف؛
- Tranquil
- Calm
- Composed
...
[مشاهده متن کامل]

- Undisturbed
- Unmoved
### متضاد؛
- Choppy
- Stormy
- Frantic
- Nervous
### مثال؛
1. The unruffled waters of the lake reflected the clear sky.
2. Despite the chaos around him, he remained unruffled.
3. Her unruffled demeanor helped calm everyone else.

ریلکس، بی پروا

بپرس