unrequited

/ˌənriˈkwaɪtəd//ˌʌnrɪˈkwaɪtɪd/

معنی: بدون تلافی یا عمل متقابل
معانی دیگر: بدون تلافی یا عمل متقابل

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: not requited.

- Many popular songs treat the theme of unrequited love.
[ترجمه گوگل] بسیاری از آهنگ های محبوب به موضوع عشق نافرجام پرداخته اند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از آهنگ های محبوب، موضوع عشق یک طرفه را درمان می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. . . . because unrequited love is a pain
. . . که یکسر مهربانی دردسر بی

2. Wickedness does not go altogether unrequited.
[ترجمه گوگل]شرارت به هیچ وجه بی نتیجه نمی ماند
[ترجمه ترگمان]Wickedness به هیچ وجه در یک طرفه نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Wickedness does no go altogether unrequited.
[ترجمه گوگل]شرارت به طور کامل بی نتیجه نمی ماند
[ترجمه ترگمان]Wickedness به هیچ وجه یک طرفه نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It's just another poem on the pain of unrequited love.
[ترجمه گوگل]این فقط شعر دیگری است در مورد درد عشق نافرجام
[ترجمه ترگمان]فقط یک شعر دیگر در مورد درد عشق یک طرفه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You know - unrequited love, more unrequited love, and a bit of rampant lust to be getting on with.
[ترجمه گوگل]می دانید - عشق نافرجام، عشق نافرجام بیشتر، و کمی شهوت افسار گسیخته برای ادامه دادن
[ترجمه ترگمان]تو می دانی - عشق یک طرفه، عشق یک طرفه، و کمی شهوت رواج پیدا کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She nourishes a secret, unrequited love for Harry.
[ترجمه گوگل]او یک عشق پنهانی و بی نتیجه را برای هری تغذیه می کند
[ترجمه ترگمان]یک طرفه عشق به هری غذا می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She knew too much about unrequited love to misunderstand what she saw in him.
[ترجمه گوگل]او آنقدر از عشق نافرجام می دانست که چیزی را که در او می دید به اشتباه درک می کرد
[ترجمه ترگمان]خیلی دوست داشت یک طرفه به هم بخورد که منظور او را اشتباه فهمیده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. That boy is suffering from unrequited ( D, unreturned ) love and pines away.
[ترجمه گوگل]آن پسر از عشق نافرجام (D، برگشت ناپذیر) رنج می برد و کاج را از بین می برد
[ترجمه ترگمان]آن پسر از عشق یک طرفه (دی، unreturned)، عشق و صنوبرها رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The pain of Illidan's unrequited feelings haunted him and he found himself dwelling on dark thoughts.
[ترجمه گوگل]درد احساسات نافرجام ایلیدان او را آزار می دهد و خود را درگیر افکار تاریک می بیند
[ترجمه ترگمان]درد یک طرفه Illidan بر او چیره شد و خود را در افکارش غوطه ور یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Some seek only love, even if unrequited, while others are driven by fear and betrayal.
[ترجمه گوگل]برخی فقط به دنبال عشق هستند، حتی اگر پاسخ داده نشود، در حالی که برخی دیگر با ترس و خیانت هدایت می شوند
[ترجمه ترگمان]برخی تنها به دنبال عشق هستند، حتی اگر یک طرفه باشند، در حالی که دیگران با ترس و خیانت کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her love for him was unrequited.
[ترجمه گوگل]عشق او به او بی نتیجه بود
[ترجمه ترگمان]عشق او به او یک طرفه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She fell in an unrequited love with the artist.
[ترجمه گوگل]او عاشق این هنرمند شد
[ترجمه ترگمان]او عاشق یک عشق یک طرفه با هنرمند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Never had a real job. Unrequited love affairs. Gay.
[ترجمه گوگل]هیچ وقت شغل واقعی نداشتم روابط عشقی نافرجام گی
[ترجمه ترگمان]هیچوقت یه شغل واقعی نداشتم کاره ای عاشقانه را دوست دارم ! گی - - - - - - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Unrequited love means love that is given but not returned.
[ترجمه گوگل]عشق نافرجام یعنی عشقی که داده می شود اما پس داده نمی شود
[ترجمه ترگمان]عشق به عشق به معنای عشق است، اما برنگشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The unrequited love festered in her mind.
[ترجمه گوگل]عشق نافرجامی در ذهنش جاری شد
[ترجمه ترگمان]در ذهنش، عشق در یک طرفه چرک کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بدون تلافی یا عمل متقابل (صفت)
unrequited

انگلیسی به انگلیسی

• not requited, not reciprocated (often of love)
if your love for someone is unrequited, they do not love you; a literary word.

پیشنهاد کاربران

بپرس