unrepresentative

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of representative.
متضاد: classic

جمله های نمونه

1. The President denounced the demonstrators as unrepresentative of the Romanian people.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور تظاهرکنندگان را به عنوان نماینده مردم رومانی محکوم کرد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور تظاهر کنندگان را به عنوان unrepresentative از مردم رومانی محکوم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This early novel is unrepresentative of her work as a whole.
[ترجمه گوگل]این رمان اولیه بازنمایی از آثار او به عنوان یک کل نیست
[ترجمه ترگمان]این رمان اولیه unrepresentative از کار او به عنوان یک کل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. These workers are unrepresentative of the general population.
[ترجمه گوگل]این کارگران نماینده عموم مردم نیستند
[ترجمه ترگمان]این کارگران unrepresentative جمعیت عمومی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They pointed out that committee members were unrepresentative of the user body but got re-elected year after year.
[ترجمه گوگل]آنها اشاره کردند که اعضای کمیته نماینده بدن کاربر نبودند اما سال به سال دوباره انتخاب شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها اشاره کردند که اعضای این کمیته از اعضای بدن کاربر بودند اما سال بعد دوباره انتخاب شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This is a truly unrepresentative sample, both in sampling strategy and its make up, and statistical controls cannot compensate for this.
[ترجمه گوگل]این یک نمونه واقعاً غیرنماینده است، هم در استراتژی نمونه گیری و هم از نظر ترکیب آن، و کنترل های آماری نمی توانند این را جبران کنند
[ترجمه ترگمان]این یک نمونه واقعا unrepresentative است، هم در استراتژی نمونه گیری و هم در ساخت آن، و کنترل های آماری نمی توانند این نمونه را جبران کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Meaning studies that are outdated, unrepresentative or flawed can be presented as having more importance than they actually possess.
[ترجمه گوگل]مطالعات معنی‌داری که منسوخ، غیرمعمول یا ناقص هستند را می‌توان به‌عنوان اهمیتی بیش‌تر از آنچه واقعاً دارند معرفی کرد
[ترجمه ترگمان]مطالعات معنایی که منسوخ، unrepresentative یا ناقص هستند را می توان به عنوان داشتن اهمیت بیشتر از آنچه که در واقع دارند ارائه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. On the plus side, outdated and unrepresentative samples that analysts believe were to blame for problems with the old data were replaced by a system that captures every sale of new property.
[ترجمه گوگل]نکته مثبت این است که نمونه‌های منسوخ و غیرمعمولی که تحلیلگران معتقدند مقصر مشکلات داده‌های قدیمی هستند، با سیستمی جایگزین شدند که هر فروش ملک جدید را ثبت می‌کند
[ترجمه ترگمان]در طرف دیگر، نمونه های کهنه و unrepresentative که تحلیلگران بر آن باور دارند برای مشکلات با داده های قدیمی مورد سرزنش قرار گرفتند، با سیستمی جایگزین شدند که فروش اموال جدید را ثبت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But Greece is actually an unrepresentative case.
[ترجمه گوگل]اما یونان در واقع یک مورد غیرنماینده است
[ترجمه ترگمان]اما یونان در حقیقت یک مورد unrepresentative است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was dignified and not unrepresentative of his standing in the company.
[ترجمه گوگل]این با وقار بود و از جایگاه او در شرکت بی‌تفاوت نبود
[ترجمه ترگمان]با وقار و وقار بود و نه به خاطر اینکه او در شرکت ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. One only has to look at the statistics to see how unrepresentative Xuxa's world is.
[ترجمه گوگل]فقط باید به آمار نگاه کرد تا متوجه شد که دنیای Xuxa چقدر غیرنماینده است
[ترجمه ترگمان]انسان فقط باید به آمار نگاه کند تا ببیند جهان unrepresentative چگونه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Since hazardous jobs represent a small part of total employment, these workers are unrepresentative of the general population.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که مشاغل خطرناک بخش کوچکی از کل اشتغال را تشکیل می دهند، این کارگران نماینده جمعیت عمومی نیستند
[ترجمه ترگمان]از آنجا که مشاغل خطرناک بخش کوچکی از کل اشتغال را تشکیل می دهند، این کارگران unrepresentative جمعیت عمومی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The result is only representative on those variables selected for the quota, and may be quite unrepresentative on other factors.
[ترجمه گوگل]نتیجه فقط معرف آن متغیرهایی است که برای سهمیه انتخاب شده اند و ممکن است در سایر عوامل کاملاً غیرمعمول باشد
[ترجمه ترگمان]نتیجه تنها نماینده آن متغیرهای انتخاب شده برای سهمیه است و ممکن است به عوامل دیگری بستگی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Naturally this judgement has to be tempered by the unrepresentative nature of the sample of reports that it draws upon.
[ترجمه گوگل]طبیعتاً این قضاوت باید به دلیل ماهیت غیرنماینده نمونه گزارش هایی که از آنها استفاده می کند، تعدیل شود
[ترجمه ترگمان]طبیعتا این قضاوت باید با ماهیت unrepresentative نمونه ای از گزارش هایی که مورد توجه قرار می گیرد تعدیل و تعدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. However, there is no reason to believe that the sample is unrepresentative in any way.
[ترجمه گوگل]با این حال، هیچ دلیلی وجود ندارد که باور کنیم نمونه به هیچ وجه نماینده نیست
[ترجمه ترگمان]با این حال، هیچ دلیلی وجود ندارد که بتوان باور کرد که نمونه به هیچ وجه مورد استفاده قرار نمی گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The imposition of councillor Jeff Sainsbury says much about the right hon. Gentleman and about the unrepresentative character of the development corporation.
[ترجمه گوگل]تحمیل جف سینزبری، عضو شورا، چیزهای زیادی در مورد بزرگوار حق می گوید جنتلمن و در مورد شخصیت غیرنماینده شرکت توسعه
[ترجمه ترگمان]تحمیل مشاور Jeff Sainsbury در مورد عزیزم راست می گوید جنتلمن و در مورد شخصیت unrepresentative شرکت توسعه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not representative
if you describe a group of people as unrepresentative, you mean that their views are not typical of the community or society to which they belong.

پیشنهاد کاربران

نابیانگر
not typical of other people or things in the same group
ناهمگون، نابهنجار، بی ارتباط، غیر مرتبط
استثنایی
خاص
به خصوص
غیرمردمی
در سیاست: حکومت غیردموکراتیک که نماینده مردم نباشد.
غیرمعرف، در مواردی: بی عرضه.

بپرس