unrelenting

/ˌənriˈlentɪŋ//ˌʌnrɪˈlentɪŋ/

معنی: سخت گیر، بی رحم، نرم نشدنی، تسلیم نشدنی، بی امان
معانی دیگر: سر سخت، پیگیر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unrelentingly (adv.)
(1) تعریف: continuing with the same intensity, force, speed, or the like; not decreasing or weakening.
متضاد: relenting

- They prayed that the storm would end soon, but it was unrelenting.
[ترجمه گوگل] آنها دعا می کردند که طوفان به زودی تمام شود، اما بی امان بود
[ترجمه ترگمان] دعا می کردند که توفان به زودی پایان یابد، اما بی رحمانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not yielding or giving in; inflexible; inexorable.
متضاد: relenting
مشابه: relentless, rigid

- She knew it was no use to ask again; her father was unrelenting once he'd made up his mind.
[ترجمه گوگل] او می دانست که فایده ای ندارد که دوباره بپرسد پدرش وقتی تصمیمش را گرفته بود بی امان بود
[ترجمه ترگمان] می دانست که دیگر لازم نیست از او سوال کند پدرش وقتی تصمیمش را گرفته بود، از صمیم قلب از او سوال می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the cold wind was unrelenting
آن باد سرد ول کن نبود،باد سرد بی امان می وزید.

2. She established her authority with unrelenting thoroughness.
[ترجمه گوگل]او اقتدار خود را با دقت بی امان تثبیت کرد
[ترجمه ترگمان]او با کمال سنگدلی قدرت خود را برقرار ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was unrelenting in his pursuit of legal mandate.
[ترجمه گوگل]او در پیگیری مأموریت قانونی خود بی امان بود
[ترجمه ترگمان]او در پی گیری اختیارات قانونی سخت تسلیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In the face of severe opposition and unrelenting criticism, the task seemed overwhelming.
[ترجمه گوگل]در مواجهه با مخالفت های شدید و انتقادهای بی امان، این وظیفه طاقت فرسا به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]در مواجهه با انتقادات شدید و انتقادات بی امان، این کار طاقت فرسا به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She will be remembered as an unrelenting opponent of racial discrimination.
[ترجمه گوگل]از او به عنوان یک مخالف سرسخت تبعیض نژادی یاد خواهد شد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان حریف سرسخت تبعیض نژادی به یاد خواهد افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There is an unrelenting solidness for a split second, and then a massive surge as the chub plunges for the roots.
[ترجمه گوگل]استحکامی بی امان برای کسری از ثانیه وجود دارد، و پس از آن یک موج عظیم به هنگام فرو رفتن چال برای ریشه ها وجود دارد
[ترجمه ترگمان]برای کسری از ثانیه یک فشار بی امان وجود دارد و پس از آن موج عظیمی به عنوان the chub برای ریشه ها وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The unrelenting air attack on the country continued.
[ترجمه گوگل]حمله هوایی بی امان به کشور ادامه یافت
[ترجمه ترگمان]حمله هوایی بی امان به کشور ادامه یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Eck was Luther's most unrelenting opponent and he is buried in the Minster.
[ترجمه گوگل]اک بی امان ترین مخالف لوتر بود و او در مینستر به خاک سپرده شد
[ترجمه ترگمان]آک، سرسخت ترین مخالفان لوتر بود و در این کشور به خاک سپرده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was driven by an enormous ambition and unrelenting ego, making him a living symbol of black self-determination.
[ترجمه گوگل]او توسط یک جاه طلبی عظیم و منیت بی امان هدایت می شد و او را به نمادی زنده از خودمختاری سیاهان تبدیل می کرد
[ترجمه ترگمان]او به خاطر جاه طلبی شدید و نفس سخت، او را به عنوان نماد زنده از خود مختاری سیاه ساخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. All the while important geophysical events were unrelenting.
[ترجمه گوگل]در تمام این مدت رویدادهای مهم ژئوفیزیک بی وقفه بودند
[ترجمه ترگمان]در تمام مدتی که حوادث مهم پیش آمده بود، همه چیز unrelenting بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. People have long memories for unrelenting tragedy that strikes so close to home.
[ترجمه گوگل]مردم خاطرات طولانی از تراژدی بی امان دارند که بسیار نزدیک به خانه اتفاق می افتد
[ترجمه ترگمان]مردم خاطراتی طولانی برای تراژدی unrelenting دارند که به خانه خیلی نزدیک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The absence of unrelenting selling pressure may eventually stabilise land prices and stem the deterioration in balance sheets.
[ترجمه گوگل]عدم وجود فشار بی امان فروش ممکن است در نهایت قیمت زمین را تثبیت کند و از وخامت ترازنامه جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]عدم وجود فشار فروش بی امان ممکن است در نهایت منجر به تثبیت قیمت زمین شود و وخامت اوضاع را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The relief efforts have been hindered by unrelenting bad weather.
[ترجمه گوگل]تلاش های امدادی به دلیل آب و هوای بد بی امان مانع شده است
[ترجمه ترگمان]تلاش های امدادی در هوای بد و بی امان متوقف شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Everyone at the office works at an unrelenting pace.
[ترجمه گوگل]همه در دفتر با سرعتی بی‌وقفه کار می‌کنند
[ترجمه ترگمان]همه در اداره با سرعت unrelenting کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سخت گیر (صفت)
hard, difficult, astringent, strict, stern, demanding, intransigent, exacting, squeamish, severe, fastidious, hard and fast, hard-bitten, hard-handed, unrelenting, priggish

بی رحم (صفت)
brute, brutal, atrocious, cruel, merciless, relentless, bloodthirsty, pitiless, butcherly, dispiteous, uncharitable, unrelenting, unmerciful, stony-hearted, truculent

نرم نشدنی (صفت)
inexorable, unrelenting

تسلیم نشدنی (صفت)
inexorable, irrefragable, unrelenting

بی امان (صفت)
slashing, unremitting, unrelenting

انگلیسی به انگلیسی

• relentless, pitiless, ruthless; continuous, unremitting, unabating
if your behaviour is unrelenting, you continue to do something in a determined way, often without caring whether you hurt or embarrass other people.
you can also describe something unpleasant as unrelenting when it continues without stopping and you have no relief or rest from it at all.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: Not giving up or stopping; persistent 💪🔥
🔍 مترادف: Relentless
✅ مثال: The unrelenting storm caused widespread damage throughout the city.
نرمش ناپذیر
به قوت خود باقی ماندن، پایدار ماندن، پایداری کردن ( مثلا در> استرس پایدار میماند :strain feels unrelenting )
"Unrelenting" is an adjective that describes something or someone that is persistent, unwavering, or relentless in their actions or attitude. It implies a refusal to give up or to be discouraged. It can be used to describe determination, perseverance, or a continuous and unyielding effort.
...
[مشاهده متن کامل]

صفت، رسمی
"مصمم" صفتی است که چیزی یا کسی را توصیف می کند که در اعمال یا نگرش خود پایدار، تزلزل ناپذیر یا مصمم است. این به معنای امتناع از تسلیم شدن یا ناامید شدن است. می توان از آن برای توصیف عزم، پشتکار یا تلاش مستمر و تسلیم ناپذیر استفاده کرد.
She will be remembered as an unrelenting opponent of racial discrimination.
unrelenting toughness/opposition
unrelenting neglect/pollution

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/unrelenting
فوق العاده
unrelenting imaginative: فوق العاده خیال انگیز
مصمم
خستگی ناپذیر
سمج
موقعیت نامناسب متداوم؛ سمج و بی ملاحظه

بپرس