unreel

/ənˈriːl//ˈʌnˈriːl/

معنی: تعریف کردن، باز گفتن، واچر خاندن، از قرقره باز کردن
معانی دیگر: (مثلا فیلم را) از قرقره باز کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unreels, unreeling, unreeled
• : تعریف: to unwind from or as if from a reel or spool.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become unreeled or unwound.

جمله های نمونه

1. One more tragedy has begun to unreel.
[ترجمه گوگل]یک تراژدی دیگر شروع به آشکار شدن کرده است
[ترجمه ترگمان]یک تراژدی دیگر به unreel آغاز شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Unreel the hose fully before use.
[ترجمه گوگل]قبل از استفاده، شیلنگ را کاملا باز کنید
[ترجمه ترگمان] لوله رو کاملا قبل از مصرف آماده کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She ducked into the phone hood, unreeled the plug from her headset and plugged in.
[ترجمه گوگل]او داخل کاپوت گوشی فرو رفت، دوشاخه هدستش را باز کرد و به برق وصل شد
[ترجمه ترگمان]سرش را بلند کرد و به کاپوت تکیه داد و گوشی را گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It also sports a tether that Axel can unreel to descend from a larger lander, rover or anchor point.
[ترجمه گوگل]همچنین دارای اتصالی است که اکسل می تواند آن را باز کند تا از یک کاوشگر، مریخ نورد یا نقطه لنگر بزرگتر پایین بیاید
[ترجمه ترگمان]آن هم چنین ورزشی را تمرین می کند که اکسل می تواند از یک سفینه بزرگ تر، رو به رو یا نقطه لنگر پایین بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Then a balloon, looking like a bundle of long cylinders, is unreeled from the probe and inflated with atmospheric gases.
[ترجمه گوگل]سپس یک بالون که شبیه دسته‌ای از استوانه‌های بلند است، از کاوشگر جدا می‌شود و با گازهای اتمسفر باد می‌شود
[ترجمه ترگمان]سپس یک بادکنک، که مثل یک بسته سیلندر بلند به نظر می رسد، از کاوشگر استفاده می کند و با گازهای atmospheric باد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She got up from her seat and said, "Well, this little cinematographer needs to visit the editing room to unreel a spool. "
[ترجمه گوگل]از روی صندلی بلند شد و گفت: خب، این فیلمبردار کوچولو باید به اتاق تدوین سر بزند تا قرقره را باز کند
[ترجمه ترگمان]او از روی صندلی بلند شد و گفت: \" خوب، این کوچولوی little باید از اتاق ویرایش برای unreel یک قرقره استفاده کند \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعریف کردن (فعل)
praise, tell, define, describe, emblazon, unreel, re-count

باز گفتن (فعل)
restate, repeat, unreel, re-count

واچر خاندن (فعل)
unreel

از قرقره باز کردن (فعل)
unreel

پیشنهاد کاربران

بپرس