unreasoning

/ʌnˈriːzənɪŋ//ʌnˈriːzənɪŋ/

نامعقول، غیر منطقی، بیعقل

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unreasoningly (adv.)
• : تعریف: not using, produced by, or controlled by reason; irrational.
متضاد: intelligent

جمله های نمونه

1. Niki's voice provoked a new bout of unreasoning anger.
[ترجمه گوگل]صدای نیکی خشم بی دلیل جدیدی را برانگیخت
[ترجمه ترگمان]صدای نیکی احساس تازه ای از خشم بی دلیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. No, Minter was motivated more by the unreasoning malice which individual achievement seemed often to inspire in others.
[ترجمه گوگل]نه، مینتر بیشتر با سوء نیت بی دلیل انگیزه داشت که به نظر می رسید موفقیت های فردی اغلب الهام بخش دیگران است
[ترجمه ترگمان]نه، minter بیش از این از خصومت unreasoning که به نظر می رسید موفقیت فردی به دیگران الهام می بخشد بیشتر تحریک شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her desperate, unreasoning terror had left her the moment Penry Vaughan hurtled through the door.
[ترجمه گوگل]وحشت ناامیدانه و بی دلیل او را در لحظه ای که پنری وان از در هجوم آورد، رها کرده بود
[ترجمه ترگمان]وحشت بی desperate لحظه ای او را ترک کرده بود و با سرعت از در وارد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. But there was something disturbing about the sheer unreasoning rage behind them.
[ترجمه گوگل]اما چیزی نگران کننده در مورد خشم بی دلیل محض پشت سر آنها وجود داشت
[ترجمه ترگمان]اما چیزی نگران کننده درباره خشم بی دلیل پشت سرشان وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Damn Lori and her unreasoning jealousy; but for her she would never have been in this position.
[ترجمه گوگل]لعنت به لری و حسادت بی دلیلش اما برای او هرگز در این موقعیت قرار نمی گرفت
[ترجمه ترگمان]لعنت به لری و حسادت بی دلیل، اما به خاطر او هرگز در این موقعیت قرار نمی گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Their unreasoning hostility and violence is merely a psychological projection of our own self-destructive impulses.
[ترجمه گوگل]خصومت و خشونت بی دلیل آنها صرفاً یک فرافکنی روانی از انگیزه های خود ویرانگر خودمان است
[ترجمه ترگمان]خصومت و خشونت unreasoning آن ها صرفا یک تصویر روانی از انگیزه های خود - مخرب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. To inspire with unreasoning love or attachment.
[ترجمه گوگل]برای القای عشق یا وابستگی بی دلیل
[ترجمه ترگمان]الهام بخشیدن به عشق و دلبستگی بی دلیل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Hastiness, imprudence, unreasoning caution or fear, emotional immaturity.
[ترجمه گوگل]عجله، بی احتیاطی، احتیاط یا ترس بی دلیل، عدم بلوغ عاطفی
[ترجمه ترگمان]hastiness، بی احتیاطی، احتیاط بی دلیل، fear احساسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They kept their dignity by retreating behind an unreasoning authoritarian.
[ترجمه گوگل]آنها با عقب نشینی در پشت یک اقتدارگرای بی دلیل، عزت خود را حفظ کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها شان شان را با عقب نشینی در پشت یک استبداد بی دلیل حفظ کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. After his embarrassment and his unreasoning joy he was consumed with wonder at her presence.
[ترجمه گوگل]پس از خجالت و شادی بی دلیل او از حضور او غرق شد
[ترجمه ترگمان]پس از خجالت و شادی his در حضور او از پا در آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Good sense has triumphed over unreasoning impetuosity.
[ترجمه گوگل]عقل خوب بر تندخویی بی دلیل پیروز شده است
[ترجمه ترگمان]حس خوب بر impetuosity بی دلیل پیروز شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I very not bear regarding yours unreasoning passion, you know?
[ترجمه گوگل]من در مورد اشتیاق بی دلیل شما تحمل نمی کنم، می دانید؟
[ترجمه ترگمان]می دانی که من در مورد علاقه بی دلیل شما تاب تحمل ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Firstly, the paper dissertates unreasoning prejudice against the Jews.
[ترجمه گوگل]اولاً، این مقاله به تعصب بی دلیل علیه یهودیان می پردازد
[ترجمه ترگمان]در درجه اول، این مقاله تعصب غیرمنطقی علیه یهودیان را توجیه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She returned in thought to his unreasoning and seemingly consuming enthusiasm for her.
[ترجمه گوگل]او در فکر به اشتیاق بی دلیل و به ظاهر مصرف کننده او برای او بازگشت
[ترجمه ترگمان]به این فکر افتاد که برای او شور و شوق unreasoning و ظاهرا consuming داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The same expression of unreasoning submission with which seven years before he had listened to the Tsar's commands on the field of Austerlitz remained fixed now on his face.
[ترجمه گوگل]همان تسلیم بی دلیلی که هفت سال قبل از آن به دستورات تزار در میدان آسترلیتز گوش داده بود، اکنون بر چهره او ثابت مانده بود
[ترجمه ترگمان]همان حالت تسلیم unreasoning که هفت سال پیش از استماع فرمان امپراطور در میدان اوسترلیتس بر چهره او ثابت مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not thinking logically
unreasoning feelings or beliefs are not logical, sensible, or controlled; a literary word.

پیشنهاد کاربران

بپرس