unreasonable

/ənˈriːznəbl̩//ʌnˈriːznəbl̩/

معنی: نامعقول، بی خرد، غیر معقول، نابخرد، غیر عاقلانه، ناحق، بی دلیل، زورگو، ناحساب
معانی دیگر: غیر منطقی، دور از عقل سلیم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unreasonably (adv.), unreasonableness (n.)
(1) تعریف: not acting or behaving as reason would suggest; not governed by good judgment or sound thinking, esp. in relation to others.
مترادف: illogical, irrational
متضاد: just, levelheaded, reasonable
مشابه: arbitrary, blind, foolish, imprudent, mindless, rash, senseless, unsound, unwise, wild

(2) تعریف: beyond reasonable limits, as prices or costs; excessive; exorbitant.
مترادف: excessive, exorbitant, extravagant, immoderate, inordinate
متضاد: moderate, reasonable
مشابه: fancy, unconscionable, undue, unwarranted

جمله های نمونه

1. the workers' unreasonable demands
درخواست های نامعقول کارگران

2. their sober wishes never became unreasonable
خواسته های اعتدال آمیز آنان هرگز غیر معقول نمی شد.

3. The strikers were being unreasonable in their demands, having rejected the deal two weeks ago.
[ترجمه گوگل]اعتصاب کنندگان در خواسته های خود غیرمنطقی بودند، زیرا دو هفته پیش این قرارداد را رد کردند
[ترجمه ترگمان]اعتصاب کنندگان در خواسته هایشان غیر منطقی بودند و این معامله را دو هفته پیش رد کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was offended by her unreasonable quarrel.
[ترجمه گوگل]او از دعوای بی دلیل او آزرده شد
[ترجمه ترگمان]از این مشاجره نامعقول او رنجیده خاطر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I know they have made the most unreasonable demands on you.
[ترجمه گوگل]می دانم که آنها بی دلیل ترین خواسته ها را از شما کرده اند
[ترجمه ترگمان]من می دانم که آن ها از شما توقع نامعقولی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Things unreasonable are never durable.
[ترجمه گوگل]چیزهای غیر منطقی هرگز با دوام نیستند
[ترجمه ترگمان]چیزهای غیر منطقی هرگز دوام نخواهند آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was totally unreasonable about it.
[ترجمه گوگل]او در این مورد کاملاً غیر منطقی بود
[ترجمه ترگمان]اون در این مورد کاملا منطقی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I find her a bit unreasonable at times.
[ترجمه گوگل]من او را گاهی اوقات کمی غیر منطقی می دانم
[ترجمه ترگمان] بعضی وقتا یه کم unreasonable پیدا می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It's unreasonable to expect your child to behave in a caring way if you behave selfishly.
[ترجمه گوگل]اگر شما خودخواهانه رفتار کنید، انتظار اینکه فرزندتان رفتاری دلسوزانه داشته باشد، غیرمنطقی است
[ترجمه ترگمان]غیر منطقی است که از فرزند خود انتظار داشته باشید که اگر خودخواه رفتار کنید، رفتار خوبی داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I think he's being unreasonable.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم او غیر منطقی است
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم آدم نامعقولی شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was her unreasonable behaviour with a Texan playboy which broke up her marriage.
[ترجمه گوگل]این رفتار نامعقول او با یک پلی بوی تگزاسی بود که ازدواج او را به هم زد
[ترجمه ترگمان]این رفتار غیر منطقی او با یک جوان playboy تگزاسی بود که ازدواجش را خراب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She divorced the respondent on the grounds of unreasonable behaviour.
[ترجمه گوگل]او متهم را به دلیل رفتار غیرمنطقی طلاق داد
[ترجمه ترگمان]او در زمینه رفتار غیر منطقی از پاسخ دهنده جدا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They spend an unreasonable amount of money on clothes.
[ترجمه گوگل]پول غیر منطقی برای لباس خرج می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها پول زیادی خرج لباس می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was unreasonable to expect the Democrats to associate themselves with spending cuts and tax increases.
[ترجمه گوگل]غیرمنطقی بود که انتظار داشت دموکرات ها خود را با کاهش هزینه ها و افزایش مالیات مرتبط کنند
[ترجمه ترگمان]غیرمنطقی است که انتظار داشته باشیم دموکرات ها خود را با کاهش هزینه ها و افزایش مالیات ها همراهی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نامعقول (صفت)
absurd, unreasonable, irrational, preposterous, illogical

بی خرد (صفت)
inconscient, unreasonable, brute, insipient

غیر معقول (صفت)
unreasonable, extravagant, inconsequent, inconsecutive

نابخرد (صفت)
unreasonable, foolish, insipient

غیر عاقلانه (صفت)
unreasonable, unwise, injudicious, ill-advised

ناحق (صفت)
unreasonable, iniquitous, misbegotten, unjustifiable

بی دلیل (صفت)
unreasonable, uncaused, reasonless

زورگو (صفت)
unreasonable

ناحساب (صفت)
unreasonable

انگلیسی به انگلیسی

• not reasonable; irrational, preposterous; excessive, unfair
people who are unreasonable are difficult to deal with because they behave in an unfair or illogical way.
an unreasonable decision or action seems unfair and difficult to justify.

پیشنهاد کاربران

🌐 کلماتی کاربردی برای بیان آب و هوای نامساعد:
✅️ bone - dry – completely without water or moisture
✅️ fierce – very strong or severe
✅️ foul – unpleasant, with rain, snow, or wind
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ gale - force – an extremely strong wind
✅️ gusty – the wind blowing in gusts
✅️ harsh – extremely cold and unpleasant
✅️ humid – hot and wet in a way that makes you feel uncomfortable
✅️ muggy – warm in an unpleasant way because the air feels wet
✅️ murky – dark and unpleasant because of fog, clouds, etc.
✅️ severe – extremely unpleasant and likely to cause harm or damage
✅️ sultry – the air is hot and slightly wet
✅️ threatening – clouds, skies, or seas show that the weather is likely to be bad
✅️ torrential – rain falling in large amounts
✅️ unseasonable – not the type of weather that you expect in a particular season
✅️ windy – with a lot of wind
منبع: www. writerswrite. co. za

بالاتر از قیمت ، غیر معقول
لایک کنید 💕🍁
بی منطق
نامتعارف
نا مناسب
ناحق، ناعادلانه

بپرس