unreason

/ənˈriːzən//ˈʌnˈriːzn/

معنی: حماقت، بی خردی، نابخردی، کم عقلی، عمل خلاف عقل
معانی دیگر: نداشتن دلیل و منطق، فقدان عقل و شعور، نامعقولی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: absence of reasonable thinking or behavior; irrationality, madness, or absurdity.

جمله های نمونه

1. I felt my stomach tighten, unreason bubbling, rising.
[ترجمه گوگل]احساس کردم شکمم سفت شده، بی دلیل حباب می کند، بالا می آید
[ترجمه ترگمان]احساس کردم شکمم منقبض می شود، اما در عین حال از جا بلند می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Like Susan Jacoby's "The Age of American Unreason" and Adam Winer's "How Dumb Are You?
[ترجمه گوگل]مانند «عصر بی دلیل آمریکایی» سوزان جاکوبی و «چقدر خنگی» آدام وینر؟
[ترجمه ترگمان]مانند سوزان Jacoby \"عصر of آمریکایی\" و \"آدام winer\" چگونه شما هستید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It is a hydra - headed tree of unreason with a thousand roots.
[ترجمه گوگل]درختی است با سر بی‌عقل و هزار ریشه
[ترجمه ترگمان]این یک درخت مو بور of که هزار تا ریشه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Feyerabend advocates that reason and unreason both have rights to speak. He encourages various lifestyles and cultures.
[ترجمه گوگل]فایرابند طرفدار این است که عقل و بی‌عقل هر دو حق صحبت دارند او سبک های زندگی و فرهنگ های مختلف را تشویق می کند
[ترجمه ترگمان]Feyerabend مدافع عقل و منطق هردو حق دارند حرف بزنند او سبک زندگی و فرهنگ های مختلف را تشویق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In The Power of Unreason, a Demos report released last Sunday, we looked at the role of conspiracy theories in extremist groups, violent ideologies and radical doctrine.
[ترجمه گوگل]در «قدرت بی‌عقل»، گزارش Demos که یکشنبه گذشته منتشر شد، به نقش تئوری‌های توطئه در گروه‌های افراطی، ایدئولوژی‌های خشونت‌آمیز و دکترین رادیکال پرداختیم
[ترجمه ترگمان]در قدرت of، یک گزارش Demos که در یکشنبه گذشته منتشر شد، به نقش نظریه های توطئه در گروه های افراط گرا، ایدئولوژی های خشونت و دکترین رادیکال نگاه کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The forces of unreason destroy one another in futile strife.
[ترجمه گوگل]نیروهای نابخردانه در نزاع بیهوده یکدیگر را نابود می کنند
[ترجمه ترگمان]نیروهای of یکدیگر را در نزاع بی هوده نابود می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Therefore, the tension of the reason and unreason in the activities of science and technology should be dialectically held in a visual field of the history.
[ترجمه گوگل]بنابراین تنش دلیل و بی‌عقلی در فعالیت‌های علم و فناوری را باید به‌طور دیالکتیکی در یک میدان بصری تاریخ نگه داشت
[ترجمه ترگمان]بنابراین، تنش دلیل و unreason در فعالیت های علم و فن آوری باید در زمینه تصویری از تاریخ در نظر گرفته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is that of the embodiment of evil, of pathological hatred and unreason.
[ترجمه گوگل]این تجسم شر، نفرت بیمارگونه و بی دلیلی است
[ترجمه ترگمان]این یک نمونه شیطانی از نفرت و unreason است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In some ages, such people lived lonely, difficult, misunderstood lives amid the unreason around them.
[ترجمه گوگل]در برخی اعصار، چنین افرادی در میان بی‌عقلانی اطرافشان، زندگی‌هایی تنها، دشوار و با سوء تفاهم داشتند
[ترجمه ترگمان]در بعضی از سنین، این مردم زندگی منزوی، دشوار و نادرست را در میان the دور و بر خود زندگی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Up to now, Obama has not responded well to this onslaught of unreason.
[ترجمه گوگل]تا کنون، اوباما به این هجوم بی دلیل پاسخ خوبی نداده است
[ترجمه ترگمان]تا کنون، اوباما به این حمله غیرمنطقی پاسخ نداده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Such, lack of global awareness is annoying Susan Jacoby, author of "The Age of American Unreason. " Ms.
[ترجمه گوگل]چنین نبود آگاهی جهانی، سوزان جاکوبی، نویسنده کتاب «عصر بی‌عقل آمریکایی» را آزار می‌دهد
[ترجمه ترگمان]این گونه، فقدان آگاهی جهانی، سوزان Jacoby، نویسنده کتاب \"عصر of آمریکایی\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Under the influence of headlines and panicky print, the contagion of unreason can easily spread through a settled community.
[ترجمه گوگل]تحت تأثیر تیترها و چاپ وحشتناک، سرایت بی دلیلی می تواند به راحتی در یک جامعه مستقر گسترش یابد
[ترجمه ترگمان]با نفوذ روزنامه ها و چاپ و انتشار وحشت، سرایت of می تواند به آسانی از طریق یک جامعه ساکن گسترش یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Some religions shun the cards, and the scientific establishment condemns them as symbols of unreason, a holdover from an unenlightened past.
[ترجمه گوگل]برخی از مذاهب از کارت‌ها دوری می‌کنند، و نهادهای علمی آن‌ها را به‌عنوان نمادهای بی‌عقلی، بازمانده‌ای از گذشته‌ای ناروشن، محکوم می‌کنند
[ترجمه ترگمان]برخی از مذاهب از این کارت ها اجتناب می کنند، و موسسه علمی آن ها را به عنوان نماد of، a از گذشته unenlightened محکوم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I was a young girl, a virgin, and therefore men denied me rationality just as they denied it to all those who were not exactly like themselves, in all their unreason.
[ترجمه گوگل]من یک دختر جوان بودم، یک باکره، و بنابراین مردان عقلانیت را از من دریغ کردند، همانطور که آن را از همه کسانی که دقیقاً شبیه خودشان نبودند، با تمام بی دلیلی خود انکار کردند
[ترجمه ترگمان]من یک دختر جوان بودم، یک باکره، و به همین دلیل مردان از من خواهش می کردند که آن را به همه کسانی که دقیقا مثل خودشان نیستند انکار کنند، در همه unreason
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. When all is said and done, how do we not know but that our own unreason may be better than another's truth?
[ترجمه گوگل]وقتی همه چیز گفته می شود و انجام می شود، چگونه نمی دانیم که بی دلیلی خودمان ممکن است بهتر از حقیقت دیگری باشد؟
[ترجمه ترگمان]اگر همه چیز گفته شود و انجام شود، ما چگونه می دانیم که چه طور ممکن است غیرمنطقی ما بهتر از یک حقیقت دیگر باشد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حماقت (اسم)
idiocy, foolishness, stupidity, idiotism, asininity, folly, silliness, hebetude, lunacy, fatuity, unreason, tommyrot

بی خردی (اسم)
folly, fatuity, indiscretion, unreason

نابخردی (اسم)
folly, silliness, unreason, imprudence

کم عقلی (اسم)
unreason

عمل خلاف عقل (اسم)
unreason

پیشنهاد کاربران

بی منطقی
عقل گریزی، خرد گریزی
بی خردی، بی عقلی

بپرس