unquestionable

/ənˈkwest͡ʃənəbl̩//ʌnˈkwest͡ʃənəbl̩/

معنی: محقق، رد نکردنی، غیرقابل منازعه
معانی دیگر: بی چون و چرا، بی تردید، زیر سئوال نبردنی، محرز، مسلم، غیرقابل اعترا­

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unquestionably (adv.)
• : تعریف: not rightly questioned; indisputable; certain.
متضاد: dubious, equivocal, questionable
مشابه: absolute, beyond question, certain, clear, decisive

- The judge's unquestionable honesty gained her much respect.
[ترجمه گوگل] صداقت بی چون و چرای قاضی احترام زیادی برای او به همراه داشت
[ترجمه ترگمان] صداقت بی چون و چرا به او احترام می گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- No runner was even close, and therefore he was the unquestionable winner.
[ترجمه گوگل] هیچ دونده ای حتی نزدیک هم نبود و بنابراین او برنده غیرقابل انکار بود
[ترجمه ترگمان] هیچ دونده نزدیک نبود و به همین دلیل برنده بی چون و چرا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a man of unquestionable morality
مردی که درستی او مورد تردید نیست

2. his participation in the murder is unquestionable
شرکت او در آن قتل محرز است.

3. Her competence as a teacher is unquestionable.
[ترجمه گوگل]شایستگی او به عنوان یک معلم غیرقابل تردید است
[ترجمه ترگمان]صلاحیت او به عنوان یک معلم غیرقابل انکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The witness showed unquestionable proof.
[ترجمه گوگل]شاهد شواهد غیرقابل انکار نشان داد
[ترجمه ترگمان]شاهد شاهدی بی چون و چرا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The sincerity of his beliefs is unquestionable.
[ترجمه گوگل]صداقت اعتقادات او تردید ناپذیر است
[ترجمه ترگمان]خلوص نیت او غیرقابل انکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There is an unquestionable link between job losses and deteriorating services.
[ترجمه گوگل]ارتباط غیرقابل انکاری بین از دست دادن شغل و بدتر شدن خدمات وجود دارد
[ترجمه ترگمان]بین ضرر شغلی و خدمات رو به وخامت وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His honesty is unquestionable.
[ترجمه گوگل]صداقت او تردید ناپذیر است
[ترجمه ترگمان]صداقت او غیرقابل انکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This unquestionable carbohydrate malabsorption, leads to a pronounced change in colonic function and metabolism by stimulating bacterial proliferation.
[ترجمه گوگل]این سوءجذب غیرقابل انکار کربوهیدرات، با تحریک تکثیر باکتری ها منجر به تغییر واضح در عملکرد کولون و متابولیسم می شود
[ترجمه ترگمان]این malabsorption حاوی کربوهیدرات، منجر به تغییر مشخص در عملکرد colonic و متابولیسم با تحریک تکثیر باکتری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The firm enjoys the fullest respect and unquestionable confidence in the business world.
[ترجمه گوگل]این شرکت از احترام کامل و اعتماد بی چون و چرا در دنیای تجارت برخوردار است
[ترجمه ترگمان]شرکت از احترام کامل و بی چون و چرا در دنیای کسب وکار برخوردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. My inferior understanding prevents my grasping the unquestionable soundness of the mission.
[ترجمه گوگل]درک پایین من مانع از درک درستی بی چون و چرای این مأموریت می شود
[ترجمه ترگمان]فهم و فهم و ادراک کوچک من مانع از آن می شود که از صحت و صحت این ماموریت آگاه شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The registration in this contest implies complete and unquestionable acceptance of these rules.
[ترجمه گوگل]ثبت نام در این مسابقه به معنی پذیرش کامل و بی چون و چرای این قوانین است
[ترجمه ترگمان]ثبت در این رقابت مستلزم پذیرش کامل و بی چون و چرای این قوانین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It seemed to him unquestionable that fortuitously he had been permitted to look upon one of the world's really great men.
[ترجمه گوگل]به نظر او غیرقابل شک بود که تصادفاً به او اجازه داده شده بود که به یکی از مردان واقعاً بزرگ جهان نگاه کند
[ترجمه ترگمان]و چنین به نظرش می رسید که بر حسب تصادف بر سر یکی از مردان بزرگ جهان اجازه داده بود که بر سر یکی از مردان بزرگ جهان بنگرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He a person of unquestionable principles.
[ترجمه گوگل]او فردی با اصول غیرقابل انکار است
[ترجمه ترگمان]او آدمی از اصول بی چون و چرای بی چون و چرا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Both world wars were of unquestionable importance as economic events.
[ترجمه گوگل]هر دو جنگ جهانی به عنوان رویدادهای اقتصادی اهمیت غیرقابل انکاری داشتند
[ترجمه ترگمان]هر دو جنگ جهانی از اهمیت بی چون و چرا به عنوان حوادث اقتصادی برخوردار بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محقق (صفت)
right, certain, unquestioning, positive, sure, ascertained, unquestionable, incontestable

رد نکردنی (صفت)
unquestioning, unquestionable, irrefragable, irrecusable

غیر قابل منازعه (صفت)
unquestioning, unquestionable

انگلیسی به انگلیسی

• cannot be questioned, indisputable, irrefutable, undeniable, certain
something that is unquestionable is so obviously true or real that nobody can doubt it.

پیشنهاد کاربران

غیرقابل تردید. بی چون و چرا. مسلم. قطعی
مثال:
his musicianship is unquestionable
مهارت و درک موسیقایی او غیر قابل تردید است.
1 - غیر قابل سوال پرسیدن2 - غیر قابل بحث
Undeniable
غیر قابل انکار
انکارناپذیر، غیرقابل انکار

بپرس