unquenchable

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of quenchable.

جمله های نمونه

1. He has an unquenchable thirst for knowledge.
[ترجمه گوگل]او عطش بی پایانی برای دانش دارد
[ترجمه ترگمان]اون یه تشنگی تموم نشدنی برای دانش داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He had an unquenchable thirst for life.
[ترجمه گوگل]او عطش بی پایانی برای زندگی داشت
[ترجمه ترگمان]اون یه تشنگی تموم نشدنی برای زندگی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He has an unquenchable enthusiasm for hunting and especially for hawking.
[ترجمه گوگل]او اشتیاق فرونشدنی به شکار و به ویژه شاهین بازی دارد
[ترجمه ترگمان]او اشتیاقی غیرقابل سیراب برای شکار و به خصوص برای فروش فروش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. An unquenchable exuberance lived in him.
[ترجمه گوگل]شور و نشاطی خاموش نشدنی در او زندگی می کرد
[ترجمه ترگمان] یه جور شادی بی پایان در اون زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Chinese people as a whole are practically-minded, exhibiting a compulsory (unquenchable, insuppressible ) interest in pragmatism and rationalism.
[ترجمه گوگل]مردم چین به عنوان یک کل عملاً فکر می کنند و علاقه ای اجباری (خفه نشدنی، سرکوب ناپذیر) به عمل گرایی و عقل گرایی نشان می دهند
[ترجمه ترگمان]مردم چین به عنوان یک کل، کاملا روشنفکر هستند و یک علاقه اجباری (unquenchable، insuppressible)در عملگرایی و خردگرایی را به نمایش می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Is that a huge unquenchable challenge for me ? No, I said to myself.
[ترجمه گوگل]آیا این یک چالش بزرگ غیرقابل خاموش شدن برای من است؟ نه با خودم گفتم
[ترجمه ترگمان]این یه چالش بزرگ تموم نشدنی برای من؟ به خودم گفتم: نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. C. S. Lewis once claimed that the opening lines of Kubla Khan filled him with an 2unquenchable but 2rapturous yearning.
[ترجمه گوگل]سی اس لوئیس یک بار ادعا کرد که خطوط آغازین کوبلا خان او را با اشتیاق 2 فرونشدنی اما 2 هیجان انگیز پر کرده است
[ترجمه ترگمان]س م لوییس یک بار ادعا کرد که خطوط گشوده of خان او را با یک اشتیاق شدید و غیرقابل سیراب پر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This exotic potpourri stimulated his own love of natural things and his unquenchable interest in perfumes.
[ترجمه گوگل]این پات پوری عجیب و غریب عشق او به چیزهای طبیعی و علاقه بی پایان او به عطر را برانگیخت
[ترجمه ترگمان]این potpourri غریب عشق خود را نسبت به چیزهای طبیعی و علاقه شدید او به عطرها تحریک می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The sudden urgent needs of her body came from her gypsy roots; fiery, desperate and unquenchable.
[ترجمه گوگل]نیازهای فوری بدن او از ریشه های کولی او سرچشمه می گرفت آتشین، ناامید و خاموش نشدنی
[ترجمه ترگمان]ضرورت ایجاب می کرد که بدن او از ریشه های کولی بیرون بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He gained a reputation as an eccentric but dependable officer of unquenchable high spirits.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک افسر عجیب و غریب اما قابل اعتماد و دارای روحیه های غیرقابل خاموش شدن شهرت یافت
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک افسر غیر معمولی اما قابل اعتماد، شهرتی به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It filled his enemies with terror and his own troops with unshakeable faith and unquenchable blood lust.
[ترجمه گوگل]دشمنان او را پر از وحشت و سربازان خود را با ایمان تزلزل ناپذیر و شهوت خون خاموش ناپذیر پر کرد
[ترجمه ترگمان]دشمنان خود را با وحشت و سربازان خود با ایمان unshakeable و سودای پایان ناپذیری پر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Is not dread of thirst when your well is full, the thirst that is unquenchable?
[ترجمه گوگل]آیا ترس از تشنگی در زمانی که چاه شما سیر است، تشنگی غیر قابل رفع نیست؟
[ترجمه ترگمان]وقتی خوب است تشنگی از تشنگی نیست، عطش تمام ناشدنی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Still Damocles worried and pecked, coated with blood and frantic with an apparently unquenchable desire to kill and kill again.
[ترجمه گوگل]داموکلس همچنان نگران و نوک زد، آغشته به خون و دیوانه با میل ظاهراً خاموش نشدنی برای کشتن و کشتن دوباره
[ترجمه ترگمان]هنوز بیش از آنکه بیش از حد بدبخت شده بود به شدت نگران شده بود و به شدت اشتیاق غیرقابل تحملی برای کشتن و کشتن مجدد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Even then, a beam can't stand perfectly still, as quantum uncertainty requires it to hold an irretrievable half-quantum of energy and dance with unquenchable "zero-point motion. "
[ترجمه گوگل]حتی در این صورت، یک پرتو نمی تواند کاملاً ثابت بماند، زیرا عدم قطعیت کوانتومی مستلزم آن است که نیمه کوانتومی غیرقابل برگشتی از انرژی را در خود نگه دارد و با «حرکت نقطه صفر» خاموش ناپذیر برقصد
[ترجمه ترگمان]حتی در آن زمان، یک تیر نمی تواند کاملا بی حرکت بایستد چون عدم قطعیت کوانتومی به آن نیاز دارد تا نیمه کوانتوم انرژی را نگه دارد و با حرکت نقطه صفر unquenchable برقصد \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Is not dread of thirst when your well is full, thirst unquenchable?
[ترجمه گوگل]آیا ترس از تشنگی وقتی چاه شما پر است، تشنگی رفع نشدنی نیست؟
[ترجمه ترگمان]وقتی که همه چیز پر از عطش و تشنگی تموم شد از تشنگی نیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• cannot be quenched, unsatisfiable

پیشنهاد کاربران

غیرقابل رفع
خاموش نشدنی یا سیری ناپذیری که معمولا در احساسات یا در یادگیری مداوم استفاده میشود
سیری ناپذیر - راضی ناشدنی - پرولع
سیری ناپذیر

بپرس