unproductively

جمله های نمونه

1. Under simple reproduction all surplus-value is consumed unproductively by the capitalists.
[ترجمه گوگل]در بازتولید ساده، تمام ارزش اضافی به طور غیرمولد توسط سرمایه داران مصرف می شود
[ترجمه ترگمان]در تولید مثل ساده، همه ارزش افزوده توسط سرمایه گذاران مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Out of the surplus-value which is unproductively consumed there will obviously be a portion which goes on personal consumption.
[ترجمه گوگل]از ارزش اضافی که به طور غیرمولد مصرف می شود، آشکارا بخشی از آن صرف مصرف شخصی خواهد شد
[ترجمه ترگمان]خارج از ارزش افزوده که در آن مصرف می شود قطعا بخشی از مصرف شخصی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Nevertheless, society has been richer by the labour while the coat lasted, that is, until society, through one of its unproductive members, chose to consume the produce of the labour unproductively.
[ترجمه گوگل]با این وجود، تا زمانی که کت دوام آورد، جامعه با نیروی کار ثروتمندتر بوده است، یعنی تا زمانی که جامعه از طریق یکی از اعضای غیرمولد خود، مصرف محصول کار را به صورت غیرمولد انتخاب کرد
[ترجمه ترگمان]با این وجود، در حالی که این نیم تنه به طول انجامید، جامعه از نیروی کار غنی تر شده بود، یعنی تا زمانی که جامعه، از طریق یکی از اعضای بی حاصل خود، محصولی از نیروی کار را مصرف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There are numerous products which may be said not to admit of being consumed otherwise than unproductively.
[ترجمه گوگل]محصولات متعددی وجود دارد که ممکن است گفته شود به غیر از غیرمولد بودن مصرف آنها را قبول ندارند
[ترجمه ترگمان]محصولات متعددی وجود دارند که ممکن است گفته شود در غیر این صورت به غیر از unproductively مصرف نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. All the members of the community are not labourers, hut all are consumers, and consume either unproductively or productively.
[ترجمه گوگل]همه اعضای جامعه کارگر نیستند، بلکه همه مصرف کننده هستند و به صورت غیرمولد یا مولد مصرف می کنند
[ترجمه ترگمان]تمام اعضای جامعه کارگر نیستند، بلکه همه مصرف کنندگان هستند و یا مصرف کنندگان را مصرف می کنند و یا به طور موثر مصرف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Much of the foreign money it has attracted has gone into inflating share prices or just accumulated unproductively in foreign reserves.
[ترجمه گوگل]بسیاری از پول خارجی که جذب کرده است صرف افزایش قیمت سهام شده یا صرفاً به طور غیرمولد در ذخایر خارجی انباشته شده است
[ترجمه ترگمان]بخش عمده ای از پول خارجی که جذب کرده است باعث افزایش قیمت سهام یا جمع شدن unproductively در ذخایر خارجی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Social notworking refers to the practice of spending time unproductively on social-networking websites, especially when one should be working.
[ترجمه گوگل]عدم کارکرد اجتماعی به تمرین صرف زمان غیرمولد در وب سایت های شبکه اجتماعی اشاره دارد، به ویژه زمانی که فرد باید کار کند
[ترجمه ترگمان]وب سایت های ارتباط جمعی به عمل صرف وقت صرف بر روی وب سایت های شبکه های اجتماعی اشاره می کنند، به خصوص زمانی که فرد باید کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Therefore, we shall compete against time and do not let it slip by unproductively.
[ترجمه گوگل]بنابراین، ما باید با زمان رقابت کنیم و اجازه ندهیم که آن را بی نتیجه بگذرانیم
[ترجمه ترگمان]بنابراین، ما باید در مقابل زمان رقابت کنیم و اجازه ندهیم که به دست unproductively بیفتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Business people, for instance, should not leave money sitting unproductively in banks.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، افراد تجاری نباید پول را در بانک‌ها بی‌ثمر بگذارند
[ترجمه ترگمان]برای مثال، افراد کسب وکار نباید پول نشستن در بانک ها را رها کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in an unproductive manner, unfruitfully, not in a prolific manner; to no avail

پیشنهاد کاربران

Unproductively refers to a state of being or acting in a manner that does not lead to productive outcomes or results. It suggests a lack of efficiency, effectiveness, or progress in accomplishing tasks or goals.
...
[مشاهده متن کامل]

حالتی از بودن یا عمل کردن به شیوه ای که به نتایج یا خروجی مولد منجر نمی شود.
این نشان دهنده فقدان کارایی، اثربخشی یا پیشرفت در انجام وظایف یا اهداف است.
مثال؛
Despite having a long list of tasks to complete, I spent the entire afternoon unproductively scrolling through social media.
The meeting dragged on for hours, and we ended up discussing irrelevant topics, leaving us feeling unproductively drained.
She realized that her habit of multitasking often led her to work unproductively, so she decided to focus on one task at a time.

بپرس