unprepared


معنی: خام

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unpreparedly (adv.), unpreparedness (n.)
(1) تعریف: not having made plans or preparations.
متضاد: prepared, prepared, set

(2) تعریف: not equipped for a particular event, such as an emergency.
متضاد: prepared, prepared

(3) تعریف: not planned in advance; impromptu.
مشابه: impromptu

جمله های نمونه

1. He was completely/totally/wholly unprepared for what he saw.
[ترجمه گوگل]او برای آنچه می دید کاملاً/کاملاً/کاملاً آماده نبود
[ترجمه ترگمان]او کاملا یا کاملا آماده برای آنچه می دید آمادگی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I was totally unprepared for the challenge which faced me.
[ترجمه گوگل]من برای چالشی که با آن روبرو شدم کاملاً آماده نبودم
[ترجمه ترگمان]برای چالشی که با من روبرو شده آماده نبودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I was totally unprepared for the announcement on the next day.
[ترجمه گوگل]من برای اعلام روز بعد کاملاً آماده نبودم
[ترجمه ترگمان]روز بعد برای اعلام خبر آماده نبودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The sheer number of spectators has caught everyone unprepared.
[ترجمه گوگل]تعداد زیاد تماشاگران همه را ناآماده گرفتار کرده است
[ترجمه ترگمان]تعداد زیادی تماشاچی آن ها را غافلگیر نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The extreme cold weather caught them unprepared.
[ترجمه گوگل]هوای بسیار سرد آنها را ناآماده گرفت
[ترجمه ترگمان]هوای سرد و سرد آن ها را غافلگیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was totally unprepared for the blast of criticism she received.
[ترجمه گوگل]او برای انفجار انتقاداتی که دریافت کرد کاملاً آماده نبود
[ترجمه ترگمان]او برای انفجار انتقادها که دریافت کرده آمادگی کامل نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His fame was so sudden that he was unprepared for public life.
[ترجمه گوگل]شهرت او چنان ناگهانی بود که برای زندگی عمومی آماده نبود
[ترجمه ترگمان]شهرت او چنان ناگهانی بود که برای زندگی عمومی آماده نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They were unprepared to accept the conditions of the contract.
[ترجمه گوگل]آنها آمادگی پذیرش شرایط قرارداد را نداشتند
[ترجمه ترگمان]آن ها آماده پذیرش شرایط قرارداد نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was unprepared to accept that her marriage was over.
[ترجمه گوگل]او آمادگی نداشت که بپذیرد ازدواجش تمام شده است
[ترجمه ترگمان]آماده بود که قبول کند که ازدواجش به پایان رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was unprepared for the flood of vituperation which descended on her from her critics.
[ترجمه گوگل]او برای سیلابی که از سوی منتقدانش بر سر او فرود آمد، آماده نبود
[ترجمه ترگمان]برای سیلی از ناسزا که از منتقدان خود بر او فرود آمد آماده نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was a crisis that she was totally unprepared for.
[ترجمه گوگل]این بحرانی بود که او کاملاً برای آن آماده نبود
[ترجمه ترگمان]این یک بحران بود که آمادگی آن را نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was totally unprepared for his response.
[ترجمه گوگل]او کاملاً برای پاسخ او آماده نبود
[ترجمه ترگمان]آمادگی واکنش او را نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Faculty members complain that their students are unprepared to do college-level work.
[ترجمه گوگل]اعضای هیئت علمی شکایت دارند که دانشجویانشان برای انجام کار در سطح کالج آمادگی ندارند
[ترجمه ترگمان]اعضای دانشکده شکایت دارند که دانش آموزان آن ها آماده انجام کار در سطح کالج نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Many of the students were simply unprepared for higher education; others had to go back to work.
[ترجمه گوگل]بسیاری از دانشجویان به سادگی برای آموزش عالی آماده نبودند دیگران مجبور شدند به سر کار برگردند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دانش آموزان بدون آمادگی برای آموزش عالی آماده بودند؛ برخی دیگر مجبور بودند به سر کار بازگردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خام (صفت)
rude, simple, naive, rare, green, unripe, crude, naif, raw, unfeasible, half-baked, undone, unequipped, unprepared

انگلیسی به انگلیسی

• not ready
if you are unprepared for something, you are not ready for it, and are therefore surprised or at a disadvantage when it happens.

پیشنهاد کاربران

( اصطلاحاً ) چیز بار فرد نبودن
بی تجربه
نامیسر، فراهم نشده، نسنجیده، نامجهز، بی تدارک، بی تجهیز، بی پشتیبانی، بدونِ آمادگی
آماده نشده، ناساخته. نیاراسته. نابسیجیده. فراهم ناشده، نامستعد، نامهیا
اماده نبودن
نا آماده
I am unprepared

بپرس