unprecedented

/ənˈpresəˌdentəd//ʌnˈpresɪdentɪd/

معنی: بی مانند، بی نظیر، جدید، بی سابقه
معانی دیگر: تازه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: having no precedent; never before observed or experienced.

- An unprecedented number of soldiers deserted during the last war.
[ترجمه گوگل] تعداد بی‌سابقه‌ای از سربازان در طول جنگ گذشته ترک کردند
[ترجمه ترگمان] تعداد بی سابقه ای از سربازان در طی آخرین جنگ کشته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a hitherto unprecedented event
رویدادی که تاکنون بی سابقه بوده است

2. a winter of unprecedented severity
زمستانی با شدت بی سابقه

3. this event is unprecedented in the annals of military history
این رویداد در تاریخ وقایع نظامی بی سابقه است.

4. The enemy mad bombardment caused unprecedented death and destruction in the country.
[ترجمه گوگل]بمباران جنون آمیز دشمن باعث مرگ و ویرانی بی سابقه ای در کشور شد
[ترجمه ترگمان]بمباران جنون آمیز دشمن باعث مرگ بی سابقه و نابودی کشور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Unprecedented change has been the keynote of the electronic revolution.
[ترجمه گوگل]تغییر بی سابقه کلید اصلی انقلاب الکترونیکی بوده است
[ترجمه ترگمان]این تغییر بی سابقه، آغاز انقلاب الکترونیکی بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Such a move is rare, but not unprecedented.
[ترجمه گوگل]چنین حرکتی نادر است، اما بی سابقه نیست
[ترجمه ترگمان]چنین حرکتی نادر است، اما بی سابقه نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In an unprecedented action, the army, on its own initiative, arrested seventeen civilians.
[ترجمه گوگل]ارتش در اقدامی بی سابقه هفده غیرنظامی را به ابتکار خود بازداشت کرد
[ترجمه ترگمان]در یک اقدام بی سابقه، ارتش براساس ابتکار خود، هفده نفر از شهروندان را دستگیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There were unprecedented scenes of violence in the city's main square.
[ترجمه گوگل]صحنه های خشونت آمیز بی سابقه ای در میدان اصلی شهر رخ داد
[ترجمه ترگمان]صحنه های بی سابقه خشونت در میدان اصلی شهر وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In 1987 the Socialists took the unprecedented step of appointing a civilian to command the force.
[ترجمه گوگل]در سال 1987، سوسیالیست‌ها گامی بی‌سابقه برای انتصاب یک غیرنظامی برای فرماندهی این نیرو برداشتند
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۸۷ سوسیالیست ها گام بی سابقه انتصاب یک غیرنظامی برای فرماندهی این نیرو را بر عهده گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The scheme has been hailed as an unprecedented success.
[ترجمه گوگل]این طرح به عنوان یک موفقیت بی سابقه مورد استقبال قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]این طرح به عنوان یک موفقیت بی سابقه مورد ستایش قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The early 90's finds an unprecedented tide of rural workers flooding into big cities in China.
[ترجمه گوگل]اوایل دهه 90 موج بی‌سابقه‌ای از کارگران روستایی را می‌بیند که به شهرهای بزرگ چین سرازیر می‌شوند
[ترجمه ترگمان]دهه ۹۰ میلادی موجی بی سابقه از کارگران روستایی را در شهرهای بزرگ چین پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This century has witnessed environmental destruction on an unprecedented scale.
[ترجمه گوگل]این قرن شاهد تخریب محیط زیست در مقیاسی بی سابقه بوده است
[ترجمه ترگمان]این قرن شاهد تخریب محیط زیست در مقیاسی بی سابقه بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Each home boasts an unprecedented level of quality throughout.
[ترجمه گوگل]هر خانه دارای سطح بی‌سابقه‌ای از کیفیت است
[ترجمه ترگمان]هر خانه دارای سطح بی سابقه ای از کیفیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی مانند (صفت)
unique, inapproachable, unparalleled, unprecedented, inimitable, incomparable, unexampled

بی نظیر (صفت)
unique, inapproachable, unparalleled, unprecedented, inimitable, incomparable, unrivaled, unbeatable, nonpareil, unexampled

جدید (صفت)
up-to-date, new, modern, novel, recent, maiden, unprecedented, neoteric

بی سابقه (صفت)
unprecedented, unheard, unexampled

انگلیسی به انگلیسی

• without precedent, novel, unexampled, unparalleled
if something is unprecedented, it has never happened before, or it is the best, largest, or worst of its kind so far.

پیشنهاد کاربران

unprecedented
بی پیشینه ، ناپیشینه ، نافَراشُد
بی سابقه
مثال:
an unprecedented boom in sales
یک رونق شدیدِ بی سابقه در بازار فروش
exceptional
extraordinary
بی سابقه ، کم سابقه ( هردو معنی را می دهد )
Unprecedented: Exceptional; Extraordinary
غیر مسبوق، بی سابقه
✅ an event that is unprecedented in recent history
رخدادی که در تاریخ اخیر بی سابقه است.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : _
✅️ صفت ( adjective ) : unprecedented
✅️ قید ( adverb ) : unprecedentedly
بی نظیر
بی همتا
بی سابقه
مترادف : unparalleled
بی بدیل
بی سابقه ، چیزی که قبلا اتفاق نیافتاده .
مثال:
The current increases in energy prices are unprecedented.
نوظهور
an unprecedented/unusual move
⭐⭐⭐
@Time. com
Indeed, Israeli Prime Minister Bibi Netanyahu’s aggressiveness on that front—like his unprecedented bypassing of the White House to address U. S. Congress directly himself—helped push traditionally bipartisan support for Israel onto a more partisan footing, a problematic long - term strategy for a country that relies heavily on U. S. support no matter who holds the White House
...
[مشاهده متن کامل]

. . . دور زدن بی سابقه. . .

برای اولین بار
Never befor
چیزی که تا کنون بی سابقه بوده است و برای بار اول اتفاق می افتد
بی سابقه.
بی همتا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس