unpopular

/ˌənˈpɑːpjələr//ʌnˈpɒpjʊlə/

معنی: منفور، بد نام، غیر محبوب، غیرمشهور
معانی دیگر: نامحبوب، نامردمی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unpopularly (adv.), unpopularity (n.)
(1) تعریف: disliked or disapproved of by many people.
متضاد: popular

- unpopular political policies
[ترجمه گوگل] سیاست های سیاسی نامطلوب
[ترجمه ترگمان] سیاست های سیاسی منفور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not popular; ignored by most people.
متضاد: popular

- For many years disarmament was an unpopular cause.
[ترجمه گوگل] برای سال‌های متمادی، خلع سلاح یک علت نامطلوب بود
[ترجمه ترگمان] برای سال ها خلع سلاح یک دلیل غیر محبوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. foreign and hence unpopular ideas
عقاید بیگانه و بنابراین نامحبوب

2. the president soon became unpopular
به زودی رئیس جمهور محبوبیت خود را از دست داد.

3. It was a painful and unpopular decision.
[ترجمه گوگل]این یک تصمیم دردناک و غیرمحبوب بود
[ترجمه ترگمان]این تصمیم دردناک و منفور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Greg's tendency to be critical made him unpopular with his co-workers.
[ترجمه گوگل]تمایل گرگ به انتقاد پذیری باعث شد که او در بین همکارانش محبوبیت نداشته باشد
[ترجمه ترگمان]تمایل گرگ نسبت به او باعث شد که او با همکاران خود محبوبیتی نداشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His advanced views made him unpopular with many of the clergy.
[ترجمه گوگل]دیدگاه های پیشرفته او باعث شد که بسیاری از روحانیون محبوبیت نداشته باشند
[ترجمه ترگمان]دیدگاه های پیشرفته او باعث شد که وی با بسیاری از روحانیان محبوبیتی نداشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Johnson was unpopular with the management because he was a well-known rabble-rouser.
[ترجمه گوگل]جانسون از نظر مدیریت محبوبیتی نداشت، زیرا او یک مزاحم معروف بود
[ترجمه ترگمان]جانسن با این مدیریت منفور بود، زیرا او یک rabble معروف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His rigid adherence to the rules made him unpopular.
[ترجمه گوگل]پایبندی سفت و سخت او به قوانین باعث شد که او محبوبیت نداشته باشد
[ترجمه ترگمان]پایبندی جدی او به قوانین، او را منفور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Night flights from the airport are deeply unpopular.
[ترجمه گوگل]پروازهای شبانه از فرودگاه به شدت ناپسند است
[ترجمه ترگمان]پروازهای شبانه از فرودگاه عمیقا مورد استقبال قرار گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It's an unpopular measure, but the situation necessitates it.
[ترجمه گوگل]این اقدامی نامطلوب است، اما وضعیت آن را ضروری می کند
[ترجمه ترگمان]این یک تدبیر غیر محبوب است، اما موقعیت ایجاب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Several unpopular decisions diminished the governor's popularity.
[ترجمه گوگل]چندین تصمیم غیرمحبوب از محبوبیت فرماندار کاسته شد
[ترجمه ترگمان]چندین تصمیم غیر محبوب محبوبیت فرماندار را کاهش دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His attitude made him very unpopular with colleagues.
[ترجمه گوگل]نگرش او باعث شد که او در بین همکاران بسیار منفور باشد
[ترجمه ترگمان]رفتار او نسبت به همکارانش بسیار منفور شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He is old and unpopular. Furthermore, he has at best only two years of political life ahead of him.
[ترجمه گوگل]او پیر و نامحبوب است علاوه بر این، او در بهترین حالت تنها دو سال زندگی سیاسی در پیش دارد
[ترجمه ترگمان]او پیر و منفور است علاوه بر این، او تنها دو سال از زندگی سیاسی پیش رو را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In high school, I was very unpopular, and I did encounter a little prejudice.
[ترجمه گوگل]در دبیرستان خیلی نامحبوب بودم و با تعصب کمی مواجه شدم
[ترجمه ترگمان]در دبیرستان، من بسیار منفور بودم و با یک تعصب کمی مواجه شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The reforms are unpopular with the mass of teachers and parents.
[ترجمه گوگل]اصلاحات مورد پسند توده معلمان و والدین نیست
[ترجمه ترگمان]این اصلاحات با حضور معلمان و والدین غیر محبوب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. These policies are unpopular with politicians and people in general.
[ترجمه گوگل]این سیاست ها مورد پسند سیاستمداران و عموم مردم نیست
[ترجمه ترگمان]این سیاست ها با سیاستمداران و مردم به طور کلی غیر محبوب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منفور (صفت)
abominable, hated, unpopular, loathed, obnoxious, outcast, cussed, loathsome, ungracious, scurvy

بد نام (صفت)
unpopular, errant, infamous, stigmatic, disreputable, stigmatist, raffish

غیر محبوب (صفت)
unpopular

غیرمشهور (صفت)
unpopular

انگلیسی به انگلیسی

• not popular, out of favor, disliked
something or someone that is unpopular is disliked by most people.

پیشنهاد کاربران

۱. مردم ناپسند. ناخوشایند ۲. نامحبوب. منفور. بی وجهه
مثال:
Greg’s tendency to be critical made him unpopular with his co - workers.
تمایل گِرِگ به انتقاد کردن باعث نامحبوب شدن و منفور شدن او در بین همکارانش شد.
ناشناخته
شناخته نشده
غیرمشهور
ناخوشایند
نا مطلوب
منفور
غیر مرسوم

بپرس