unpleasant

/ənˈplezənt//ʌnˈpleznt/

معنی: زشت، ناگوار، نامطبوع، ناخوش آیند، نا مطلوب، ناخوشایند، خالی از لطف
معانی دیگر: زننده، نادلپذیر، بد قلق

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unpleasantly (adv.)
• : تعریف: not pleasant; disagreeable or distasteful.
مترادف: disagreeable, distasteful, offensive
متضاد: adorable, agreeable, charming, congenial, delicious, good, nice, pleasant
مشابه: abominable, dirty, displeasing, foul, hateful, messy, nasty, objectionable, obnoxious, painful, rancid, repugnant, repulsive, unfavorable, unpalatable

جمله های نمونه

1. unpleasant news
خبر ناخوشایند

2. an unpleasant neighbor
یک همسایه ی بد قلق

3. an unpleasant smell
بوی زننده

4. to state unpleasant facts barely
واقعیت های ناخوشایند را آشکارا اظهار داشتن

5. instead of dredging up unpleasant past memories, let us enjoy this moment together
بیا به جای یادآوری خاطرات ناخوشایند گذشته دمی با هم خوش باشیم.

6. the work itself is easy but my coworkers are unpleasant
کار فی نفسه آسان است ولی همکارانم آدم های خوبی نیستند.

7. I found his manner extremely unpleasant.
[ترجمه کیارش] من رفتار او را بسیار ناخوشایند احساس کردم/دیدم.
|
[ترجمه گوگل]من رفتار او را بسیار ناخوشایند یافتم
[ترجمه ترگمان]رفتارش خیلی ناخوشایند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We hope to prevent anything unpleasant from happening.
[ترجمه گوگل]امیدواریم از وقوع هر اتفاق ناخوشایندی جلوگیری کنیم
[ترجمه ترگمان]امیدواریم که از این اتفاق ناخوشایند جلوگیری کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He has the power to make things very unpleasant for us.
[ترجمه گوگل]او این قدرت را دارد که اوضاع را برای ما بسیار ناخوشایند کند
[ترجمه ترگمان]او قدرتش را دارد که چیزها را برای ما نامطبوع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Behind that amiable facade, he's a deeply unpleasant man.
[ترجمه گوگل]پشت آن نمای دوست داشتنی، او مردی عمیقاً ناخوشایند است
[ترجمه ترگمان]پشت آن نمای دوست داشتنی، مرد بسیار ناخوشایندی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Things started to get unpleasant when their neighbours called in the police.
[ترجمه M.O] چیز ناخوشایندی شروع می شد وقتی همسایه شان به پلیس زنگ زد
|
[ترجمه گوگل]وقتی همسایه‌هایشان با پلیس تماس گرفتند اوضاع ناخوشایند شد
[ترجمه ترگمان]وقتی همسایگان با پلیس تماس گرفتند، اوضاع به تدریج ناخوشایند می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The skunk gives off an unpleasant smell when attacked.
[ترجمه hs] هنگامی که راسو مورد حمله قرار گیرد بوی نامطبوعی ساطع میکند.
|
[ترجمه گوگل]اسکنک در هنگام حمله بوی نامطبوع می دهد
[ترجمه ترگمان]وقتی حمله کرد، راسو بوی بدی به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He has a most unpleasant leer.
[ترجمه گوگل]او ناخوشایندترین لغت را دارد
[ترجمه ترگمان]قیافه اش خیلی ناخوش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The symptoms can be uncomfortable, unpleasant and serious.
[ترجمه گوگل]علائم می تواند ناراحت کننده، ناخوشایند و جدی باشد
[ترجمه ترگمان]این علایم می تواند ناخوشایند، ناخوشایند و جدی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There have been too many unpleasant innuendoes in this debate and not enough facts.
[ترجمه گوگل]کنایه های ناخوشایند بسیار زیادی در این بحث وجود داشته است و حقایق کافی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]این بحث در این مناظره خیلی زیاد بود و نه حقایق کافی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The incongruity of her situation struck Gina with unpleasant force.
[ترجمه گوگل]ناهماهنگی موقعیت او با نیروی ناخوشایندی به جینا ضربه زد
[ترجمه ترگمان]The موقعیت او نا را با نیروی ناخوشایند به جی نا آشنا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The minerals in the water made it unpleasant to drink.
[ترجمه گوگل]مواد معدنی موجود در آب نوشیدن آن را ناخوشایند می کرد
[ترجمه ترگمان]مواد معدنی در آب باعث می شد که برای نوشیدن ناخوشایند باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The treatment has a whole host of extremely unpleasant side-effects including weight gain, acne, skin rashes and headaches.
[ترجمه گوگل]این درمان دارای مجموعه ای از عوارض جانبی بسیار ناخوشایند از جمله افزایش وزن، آکنه، بثورات پوستی و سردرد است
[ترجمه ترگمان]درمان شامل یک میزبان کامل از عوارض جانبی بسیار ناخوشایند شامل افزایش وزن، آکنه، خارش پوست و سردرد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زشت (صفت)
abhorrent, heinous, hideous, nefarious, bawdy, ugly, bad, obscene, abominable, execrable, gross, scurrilous, rude, offensive, awry, nasty, contumelious, awkward, black, unfavorable, flagrant, maladroit, backhand, ungainly, dirty, horrid, gash, unpleasant, fulsome, disgusting, invidious, ham-handed, heavy-handed, homely, ill-favored, ill-favoured, pocky, uncouth, ungraceful, unhandsome

ناگوار (صفت)
disagreeable, harsh, horrific, unsavory, burdensome, horrible, unpleasant, unwholesome, insalubrious, lenten

نامطبوع (صفت)
disagreeable, hard, nasty, forbidding, horrid, rancid, unpleasant, disgraceful, ungraceful, unhandsome

ناخوش آیند (صفت)
unsavory, unpleasant, ungrateful, distasteful, unwelcome, undesirable

نامطلوب (صفت)
unfavorable, unpleasant, noisome, undesirable, uncalled-for, ill-favored, ill-favoured, unwanted, indign

ناخوشایند (صفت)
unpleasant, unsightly, unbecoming, ill-sorted, plaguesome

خالی از لطف (صفت)
unpleasant, ungraceful

انگلیسی به انگلیسی

• not genial, not pleasant; disagreeable, nasty
if something is unpleasant, it gives you bad feelings, for example by making you feel upset or uncomfortable.
an unpleasant person is unfriendly and rude.

پیشنهاد کاربران

unpleasant
رومخ، ناپسند، نا خوشایند، زننده، بد، ناجور، ناراحت کننده
نچسب
رو مخ
ناجور
undesirable
درمورد اشخاص به معنی بیزارکننده است
آدم تنفر آور
ناپسند
زننده بد خلق نامطبوع ناخوشایند و کلا یک کلمه برای چیزایی که مورد رضایت و خشنودی نیستند .
نا خوش آیند
ناراحت گننده
نآخوشآینـد
نــآ خوشآینـــد**
Ugly زشت
Pollouted کثیف
بدمنظره، ناگوار، نامطبوع
بد، ناپسند
بدنظر - ناخوشایند - بد
بد منظره ، ناخوشایند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس