unpack

/ənˈpæk//ˌʌnˈpæk/

معنی: باز کردن، بسته بندی را گشودن، غیر بستهای کردن
معانی دیگر: چمدان یا بسته

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unpacks, unpacking, unpacked
(1) تعریف: to take (something) out of a package, suitcase, or the like.

(2) تعریف: to take contents out of (a package or container).

(3) تعریف: to take a pack off of (a mule, horse, or the like).
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to take the contents out of a package or container.

(2) تعریف: to allow unpacking.

- This shipping crate unpacks easily.
[ترجمه گوگل] این جعبه حمل و نقل به راحتی باز می شود
[ترجمه ترگمان] این جعبه بارگیری بسیار آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. I haven't had a chance to unpack yet.
[ترجمه گوگل]من هنوز فرصتی برای باز کردن بسته ها نداشتم
[ترجمه ترگمان]هنوز فرصت نشده که وسایلم رو باز کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I haven't even had time to unpack .
[ترجمه گوگل]من حتی وقت نکردم بسته بندی کنم
[ترجمه ترگمان]من حتی وقت نکردم که وسایلم رو باز کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She went to her room to unpack.
[ترجمه گوگل]به اتاقش رفت تا وسایلش را باز کند
[ترجمه ترگمان]به اتاقش رفت تا وسایلش را باز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She helped me unpack my things and then we went around to see the other girls.
[ترجمه گوگل]او به من کمک کرد وسایلم را باز کنم و بعد برای دیدن بقیه دخترها به اطراف رفتیم
[ترجمه ترگمان]او به من کمک کرد تا وسایلم را باز کنم و بعد به اطراف رفتیم تا بقیه دخترها را ببینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Jim began to unpack his things.
[ترجمه گوگل]جیم شروع به باز کردن وسایلش کرد
[ترجمه ترگمان]جیم شروع به باز کردن وسایلش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. No doubt you'll want to unpack and have a rest before dinner.
[ترجمه گوگل]بدون شک می خواهید قبل از شام چمدان را باز کنید و استراحت کنید
[ترجمه ترگمان]شکی نیست که می خواهید باز هم unpack باز کنید و قبل از شام استراحت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Let's unpack before we go to bed.
[ترجمه گوگل]بیایید قبل از اینکه به رختخواب برویم چمدان را باز کنیم
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه به رختخواب برویم وسایل را باز کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. After tea we all went upstairs to unpack our things.
[ترجمه گوگل]بعد از صرف چای، همه به طبقه بالا رفتیم تا وسایلمان را باز کنیم
[ترجمه ترگمان]بعد از صرف چای همه به طبقه بالا رفتیم تا things را باز کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Burun could hear her ordering the slaves to unpack the boxes of bed linen.
[ترجمه گوگل]بورون می توانست بشنود که او به بردگان دستور می دهد جعبه های ملحفه را باز کنند
[ترجمه ترگمان]Burun می توانست صدای او را بشنود که به برده ها دستور می داد که جعبه ها را باز کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. When they start to unpack, they find they can't get the cellar door open.
[ترجمه گوگل]وقتی آنها شروع به باز کردن بسته بندی می کنند، متوجه می شوند که نمی توانند درب انبار را باز کنند
[ترجمه ترگمان]وقتی شروع به بسته شدن می کنند، پیدا می کنند که نمی توانند در زیرزمین را باز کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He began to unpack a delightful array of items - including two one-serving-size bottles of wine.
[ترجمه گوگل]او شروع به باز کردن مجموعه ای لذت بخش از اقلام - از جمله دو بطری شراب به اندازه یک وعده کرد
[ترجمه ترگمان]او شروع به باز کردن مجموعه ای از اشیا کرد - از جمله دو بطری که به اندازه یک بطری شراب عمل می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Let me give two illustrations that might unpack this a little more.
[ترجمه گوگل]اجازه دهید دو تصویر ارائه کنم که ممکن است این موضوع را کمی بیشتر باز کند
[ترجمه ترگمان]اجازه بدهید دو صفحه از تصاویر را که ممکن است باز هم باز کند، باز کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You unpack the orb from the heavy - duty insulation stuffed around it.
[ترجمه گوگل]شما گوی را از عایق سنگینی که در اطراف آن پر شده است باز می کنید
[ترجمه ترگمان]تو گوی رو از یه پوشش سنگین که دورش پیچیده شده باز می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He began to unpack his things at once.
[ترجمه گوگل]بلافاصله شروع به باز کردن وسایلش کرد
[ترجمه ترگمان]شروع به باز کردن وسایلش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It will unpack a number of Star printer drivers.
[ترجمه گوگل]تعدادی از درایورهای چاپگر ستاره را باز می کند
[ترجمه ترگمان]این کار باعث خالی کردن تعدادی از رانندگان چاپگر استار خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باز کردن (فعل)
undo, open, unfold, disclose, pick, solve, untie, unfix, unscrew, unpack, unwind, unwrap, disengage, disentangle, splay, unbend, unroll, unbolt, unclasp, unclose, unfasten, unhinge, unhitch, unknit, untwist

بسته بندی را گشودن (فعل)
unpack

غیر بسته ای کردن (فعل)
unpack

تخصصی

[کامپیوتر] غیر بسته ای کردن ؛ باز کردن
[برق و الکترونیک] باز کردن جداسازی اطلاعات کامپیوتری جمع شده به صورت توالی لغات یا عناصر جداگانه .
[ریاضیات] از بسته بندی در آوردن، باز، غیر متراکم، نافشرده، باز کردن

انگلیسی به انگلیسی

• remove items from a suitcase; empty, remove contents
when you unpack a suitcase, bag, or box, you take everything out of it.

پیشنهاد کاربران

( چمدان و غیره ) باز کردن. خالی کردن
مثال:
she began to unpack her bags
او شروع کرد به باز کردن ساک هایش.
گشایش
کاوش
روگشایی؛ رونمایی؛
برای اولین بار نشان دادن، اثبات کردن، شرح دادن؛
باز کردن و گشودن اسباب وسیله ها
یه جورایی همون جعبه گشایی میشه ( :
باز کردن و گشودن اسباب وسیله ها
همون جعبه گشایی هم میشه ( :
مشکل گشایی
تجزیه و تحلیل کردن, حلاجی کردن مسئله
تحلیل و بیان کردن
تحلیل و کاوش تا رسیدن به اجزای تشکیل دهنده، مثلا در مورد یک مشکل معین
واکاوی
سر در آوردن
گشودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس