unorganized

/əˈnɔːrɡəˌnaɪzd//əˈnɔːɡəˌnaɪzd/

معنی: درهم و برهم، تشکیل نشده، نابسامان، فاقد سازمان، غیر مشتکل
معانی دیگر: بی سازمان، سازمان نیافته، مغشوش، بی ساختار، فاقد ساختار مواد آلی یا موجودات زنده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: lacking organization, system, or integration.
متضاد: organized, systematic
مشابه: amorphous

(2) تعریف: of workers, not belonging to a labor union.
متضاد: organized

جمله های نمونه

1. unorganized militia
ارتش سانه ی بی سازمان

2. Often the workers were unorganized, or organized only weakly.
[ترجمه گوگل]اغلب کارگران سازماندهی نشده بودند، یا سازماندهی ضعیفی داشتند
[ترجمه ترگمان]اغلب کارگران unorganized و یا ضعیف بودند و یا فقط ضعیف سازماندهی می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. So far the protest movement has been unorganized and unfocused.
[ترجمه گوگل]جنبش اعتراضی تاکنون سازماندهی نشده و متمرکز بوده است
[ترجمه ترگمان]تا کنون جنبش اعتراضی نامنظم و غیر متمرکز بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In addition to unorganized individual and mob action, the Klan continued to foment racial violence.
[ترجمه گوگل]علاوه بر اقدامات سازمان‌یافته فردی و اوباش، کلان به دامن زدن به خشونت نژادی ادامه داد
[ترجمه ترگمان]در ادامه فعالیت های انفرادی و مردمی، کلان به دامن زدن به خشونت نژادی ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Unorganized territories lack a formal government.
[ترجمه گوگل]سرزمین های سازمان نیافته فاقد یک دولت رسمی هستند
[ترجمه ترگمان]مناطق Unorganized فاقد دولت رسمی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Go all through the unorganized points and distributea small interspace box according to its three coordinates.
[ترجمه گوگل]تمام نقاط ناسازمان را طی کنید و یک جعبه فضایی کوچک را با توجه به سه مختصات آن توزیع کنید
[ترجمه ترگمان]با توجه به سه مختصات خود تمام نقاط unorganized و جعبه interspace کوچک را بررسی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The triangulation of unorganized points on a surface plays a important role for surface reconstruction.
[ترجمه گوگل]مثلث بندی نقاط سازمان نیافته روی یک سطح نقش مهمی برای بازسازی سطح دارد
[ترجمه ترگمان]مثلث بندی نقاط unorganized بر روی یک سطح نقش مهمی در بازسازی سطح بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Here's an example: unorganized data, such as a group of measurements, is usually processed in some manner to make it easily readable for users, such as a graph or a chart.
[ترجمه گوگل]در اینجا یک مثال آورده شده است: داده های سازمان نیافته، مانند گروهی از اندازه گیری ها، معمولاً به روشی پردازش می شوند تا به راحتی برای کاربران قابل خواندن باشند، مانند نمودار یا نمودار
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال: داده های نامنظم مانند یک گروه از اندازه گیری ها معمولا به گونه ای پردازش می شوند تا آن را به راحتی قابل خواندن برای کاربران مثل یک گراف یا چارت بچسبانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I shaked out my unorganized CD collection by artist and genre.
[ترجمه گوگل]من مجموعه سی دی سازمان نیافته ام را بر اساس هنرمند و ژانر تکان دادم
[ترجمه ترگمان]من مجموعه سی دی صوتی خود را با هنرمند و ژانر کپی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Form a union, an unorganized mob can accomplish nothing but chaos.
[ترجمه گوگل]یک اتحادیه تشکیل دهید، یک اوباش سازمان‌یافته نمی‌تواند کاری جز هرج و مرج انجام دهد
[ترجمه ترگمان]تشکیل یک اتحادیه، یک اجتماع غیر منظم می تواند جز هرج و مرج چیزی جز هرج و مرج به دست نیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The study of curve reconstruction based on unorganized data points has great importance in reverse engineering.
[ترجمه گوگل]مطالعه بازسازی منحنی بر اساس نقاط داده سازمان‌یافته از اهمیت بالایی در مهندسی معکوس برخوردار است
[ترجمه ترگمان]مطالعه بازسازی منحنی براساس نقاط داده جزیی اهمیت زیادی در مهندسی معکوس دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Grievances were felt particularly strongly by migrant workers who bore the brunt of the hardship because they were almost completely unorganized.
[ترجمه گوگل]نارضایتی‌ها به‌ویژه توسط کارگران مهاجری احساس می‌شد که بیشترین سختی را متحمل شدند، زیرا تقریباً کاملاً سازمان‌دهی نشده بودند
[ترجمه ترگمان]کارگران مهاجری که فشار این مشکلات را تحمل می کردند، به شدت احساس ناراحتی می کردند، زیرا آن ها به طور کامل نامنظم بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Little problem had been expected from that workforce: it was young, unorganized and naive.
[ترجمه گوگل]مشکل کمی از آن نیروی کار انتظار می رفت: جوان، سازمان نیافته و ساده لوح
[ترجمه ترگمان]از آن نیروی کار کم تر انتظار می رفت: جوان، نامنظم و ساده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Instead of becoming a unified political force dedicated to raising professional standards, black deejays remained unorganized and unfocused.
[ترجمه گوگل]دیجی های سیاه به جای تبدیل شدن به یک نیروی سیاسی متحد و اختصاص داده شده به ارتقای استانداردهای حرفه ای، سازماندهی نشده و متمرکز باقی ماندند
[ترجمه ترگمان]به جای آن که تبدیل به یک نیروی سیاسی یکپارچه شود که به بالا بردن استانداردهای حرفه ای اختصاص داشت، deejays سیاه unorganized و unfocused باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

درهم و برهم (صفت)
intricate, desultory, turbid, sloppy, topsy-turvy, untidy, unorganized, woebegone, tangly

تشکیل نشده (صفت)
unorganized, unconstituted, unformed

نابسامان (صفت)
unorganized

فاقد سازمان (صفت)
unorganized

غیر مشتکل (صفت)
unorganized

انگلیسی به انگلیسی

• not organized, disorganized, chaotic; not unionized, not associated in a labor union; (medicine) not having organs; (medicine) not developed into a physical structure of an organism (also unorganised)

پیشنهاد کاربران

بپرس