unoccupied

/əˈnɑːkjəˌpaɪd//ʌnˈɒkjʊpaɪd/

معنی: خالی، بدون مستاجر، اشغال نشده
معانی دیگر: غیر مشغول، در فراغت، دارای وقت آزاد

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: without occupants or contents; vacant.
متضاد: inhabited, populated
مشابه: free, vacant, void

(2) تعریف: not active or in use; idle.
متضاد: busy
مشابه: empty, idle, vacant

جمله های نمونه

1. I hope this table is unoccupied.
[ترجمه گوگل]امیدوارم این میز خالی باشه
[ترجمه ترگمان] امیدوارم این میز خالی باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The house was unoccupied at the time of the explosion.
[ترجمه گوگل]این خانه در زمان انفجار خالی از سکنه بود
[ترجمه ترگمان]خانه در زمان انفجار خالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I paint in my unoccupied hours.
[ترجمه گوگل]من در ساعات خالی از کار نقاشی می کشم
[ترجمه ترگمان]ساعت های خالی خودم را نقاشی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I sat down at the nearest unoccupied table.
[ترجمه گوگل]روی نزدیکترین میز خالی نشستم
[ترجمه ترگمان]روی نزدیک ترین میز خالی نشستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The fire broke out in two unoccupied cabins.
[ترجمه گوگل]آتش سوزی در دو کابین خالی از سکنه رخ داد
[ترجمه ترگمان]در دو کلبه خالی آتش بخاری خاموش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The room was unoccupied.
[ترجمه گوگل]اتاق خالی بود
[ترجمه ترگمان]اتاق خالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The house was unoccupied and in a bad state of disrepair.
[ترجمه گوگل]خانه خالی از سکنه و خراب بود
[ترجمه ترگمان]خانه خالی بود و در وضع بدی قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The house had been left unoccupied for several years.
[ترجمه گوگل]خانه چند سالی خالی از سکنه مانده بود
[ترجمه ترگمان]خانه چندین سال خالی مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Conclusions - Children classified as unoccupied are almost certainly living in poverty as well as experiencing relatively high risks of mortality.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری - کودکان طبقه‌بندی‌شده به‌عنوان غیرمشغول تقریباً به طور قطع در فقر زندگی می‌کنند و همچنین خطر مرگ و میر نسبتاً بالایی را تجربه می‌کنند
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری - کودکانی که به عنوان unoccupied طبقه بندی می شوند تقریبا بدون شک در فقر زندگی می کنند و خطر مرگ و میر نسبتا بالایی را تجربه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It's a scandal that there are so many unoccupied buildings in this city, and so many homeless people.
[ترجمه گوگل]این یک رسوایی است که این همه ساختمان خالی در این شهر وجود دارد و این همه بی خانمان
[ترجمه ترگمان]این یک رسوایی است که بسیاری از ساختمان های خالی در این شهر و بسیاری از افراد بی خانمان وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The family fled to unoccupied France.
[ترجمه گوگل]خانواده به فرانسه اشغال نشده فرار کردند
[ترجمه ترگمان]خانواده به سوی فرانسه خالی فرار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Some have been unoccupied for more than four years, and most for at least six months.
[ترجمه گوگل]برخی از آنها بیش از چهار سال و اکثر آنها حداقل شش ماه است که خالی از سکنه بوده اند
[ترجمه ترگمان]برخی از آن ها بیش از چهار سال است که بی کار بوده اند و بیش از شش ماه است که بی کار بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Ideally the dwelling should be unoccupied and empty of furniture and floor coverings, although this is usually not possible.
[ترجمه گوگل]در حالت ایده آل، خانه باید خالی از سکنه و خالی از مبلمان و پوشش کف باشد، اگرچه معمولاً این امکان وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]به طور ایده آل، محل سکونت باید خالی و خالی از مبل و پوشش کف باشد، با این حال این امر معمولا امکان پذیر نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Two wooden benches, unoccupied, their surface polished by human friction, repeated the corner made by their adjacent walls.
[ترجمه گوگل]دو نیمکت چوبی، خالی از سکنه، که سطح آنها بر اثر اصطکاک انسان صیقل داده شده بود، گوشه ای را که دیوارهای مجاور آنها ساخته بود تکرار می کردند
[ترجمه ترگمان]دو نیمکت چوبی، خالی از سکنه، سطح آن ها با اصطکاک انسان صیقل شده بود و گوشه دیوار مجاور آن ها را تکرار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This world is just about empty and the unoccupied land is probably fertile.
[ترجمه گوگل]این دنیا تقریباً خالی است و سرزمین اشغال نشده احتمالاً حاصلخیز است
[ترجمه ترگمان]این دنیا فقط خلوت است و زمین خالی احتمالا حاصل خیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خالی (صفت)
void, empty, hollow, vacuous, destitute, deprived, vacant, coreless, unoccupied, indigent, unloaded, uncharged, tenantless

بدون مستاجر (صفت)
unoccupied, tenantless

اشغال نشده (صفت)
vacant, unoccupied, tenantless

انگلیسی به انگلیسی

• vacant, empty, available
if a building is unoccupied, there is nobody in it.

پیشنهاد کاربران

۱. ( ساختمان و غیره ) خالی ۲. ( سرزمین ) اشغال نشده ۳. بیکار
مثال:
An unoccupied building.
یک ساختمان خالی
خالی اشغال نشده خالی از سکنه
از کاربردهای این واژه در مهندسی برق:
unoccupied conduction/valence band
نوار هدایت/ظرفیت اشغال نشده

بپرس