صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of observable.
• متضاد: observable
• متضاد: observable
- Scientists developed theories about atoms when atoms were still unobservable.
[ترجمه گوگل] دانشمندان در زمانی که اتم ها هنوز قابل مشاهده نبودند، نظریه هایی در مورد اتم ها ایجاد کردند
[ترجمه ترگمان] دانشمندان تئوری هایی راجع به اتم ها بوجود آورده اند که اتم ها هنوز غیرقابل مشاهده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دانشمندان تئوری هایی راجع به اتم ها بوجود آورده اند که اتم ها هنوز غیرقابل مشاهده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید