unnecessarily

جمله های نمونه

1. I don't want to invade your private life unnecessarily.
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم بی جهت به زندگی خصوصی شما حمله کنم
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم بی دلیل به زندگی خصوصی شما تجاوز کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They were being unnecessarily pedantic by insisting that Berry himself, and not his wife, should have made the announcement.
[ترجمه گوگل]آنها با اصرار بر این که خود بری، و نه همسرش، باید این اعلامیه را اعلام می‌کردند، بی‌جهت فضولی می‌کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها به طور غیر ضروری با اصرار بر اینکه بری خود و نه همسرش باید این خبر را اعلام کرده باشند، به طور غیر ضروری به فضل فروشی مشغول بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It would be foolish to raise hopes unnecessarily.
[ترجمه گوگل]احمقانه است که امیدها را بی جهت افزایش دهیم
[ترجمه ترگمان]ممکن است احمقانه باشد که به طور غیر ضروری امیدها را به دست بیاورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Of course we don't want to alarm people unnecessarily, but they should be alerted to potential dangers.
[ترجمه گوگل]البته ما نمی خواهیم مردم را بی جهت هشدار دهیم، اما باید آنها را نسبت به خطرات احتمالی آگاه کرد
[ترجمه ترگمان]البته ما نمی خواهیم مردم را به طور غیر ضروری هشدار دهیم، اما آن ها باید نسبت به خطرات بالقوه هشدار دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. An inattentive pupil is unnecessarily an unclever boy or a girl.
[ترجمه گوگل]یک دانش آموز بی توجه بی جهت یک پسر یا یک دختر نادان است
[ترجمه ترگمان]یک دانش آموز بی اعتنا به طور غیر ضروری یک پسر بچه یا یک دختر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I don't want to worry you unnecessarily.
[ترجمه گوگل]نمیخوام بی جهت نگرانت کنم
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم تو را بی دلیل نگران کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The silence lengthened as Thorne unnecessarily shuffled some papers.
[ترجمه گوگل]هنگامی که تورن بیهوده چند کاغذ را به هم می زد، سکوت طولانی شد
[ترجمه ترگمان]سکوت، همان طور که تورن بیش از حد لازم بود کاغذها را به هم می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The tone of the interview was unnecessarily patronizing.
[ترجمه گوگل]لحن مصاحبه بی جهت حمایت کننده بود
[ترجمه ترگمان]لحن این مصاحبه به طور غیر ضروری patronizing شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Some parents worry unnecessarily about their children.
[ترجمه گوگل]برخی از والدین بی جهت نگران فرزندان خود هستند
[ترجمه ترگمان]برخی والدین بدون دلیل نگران بچه هایشان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They have pulled out patients' teeth unnecessarily.
[ترجمه گوگل]بی جهت دندان بیماران را کشیده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها به طور غیر ضروری دندان بیمار را بیرون کشیده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We do not want to prolong the meeting unnecessarily.
[ترجمه گوگل]ما نمی خواهیم جلسه را بی جهت طولانی کنیم
[ترجمه ترگمان]ما نمی خواهیم به طور غیر ضروری جلسه را ادامه دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A bad keyboard can make life unnecessarily difficult.
[ترجمه گوگل]یک صفحه کلید بد می تواند زندگی را به طور غیر ضروری دشوار کند
[ترجمه ترگمان]یک صفحه کلید بد می تواند زندگی را به طور غیر ضروری دشوار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The report paints an unnecessarily bleak picture of the town.
[ترجمه گوگل]این گزارش تصویری غیر ضروری از شهر ترسیم می کند
[ترجمه ترگمان]این گزارش تصویری غیر ضروری از شهر را ترسیم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You are being unnecessarily perverse.
[ترجمه گوگل]شما بی جهت منحرف می شوید
[ترجمه ترگمان] تو خیلی بد رفتار می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There's no point worrying him unnecessarily.
[ترجمه گوگل]هیچ فایده ای ندارد که او را بی جهت نگران کنیم
[ترجمه ترگمان]دلیلی برای نگرانی وجود نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[فوتبال] غیرضروری

انگلیسی به انگلیسی

• needlessly, superfluously, redundantly

پیشنهاد کاربران

بی جهت. بیخود. غیر ضروری. بدون آن که ضرورت داشته باشد.
مثال:
I think in the past a lot of these operations were done unnecessarily perhaps, although I don't know the ins and outs of the cases myself.
...
[مشاهده متن کامل]

من فکر می کنم در گذشته بسیاری از این عملهای جراحی شاید بی خود و بی جهت بوده است. اگر چه من خودم همه جزئیات موضوع را نمی دانم.

یکهو، بی مقدمه.
بی ضرورت
بیهوده
بدون دلیل موجه، بدون عذر موجه، بدون دلیل منطقی، بی سبب
You're unnecessarily beautiful : در اینجا منظور اینه خیلی خوشگلی
غیرضروری
الکی
بی جهت
بدون نیاز

بپرس