unmuzzle

/ənˈmʌzəl//ˈʌnˈmʌzl/

معنی: پوزهبند را باز کردن
معانی دیگر: (پوزبند سگ و غیره را) باز کردن، بی پوزبند کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unmuzzles, unmuzzling, unmuzzled
(1) تعریف: to remove a muzzle from (an animal).

(2) تعریف: to free from censorship or restraint of expression.

مترادف ها

پوزه بند را باز کردن (فعل)
unmuzzle

انگلیسی به انگلیسی

• remove a muzzle from an animal; free from restraint

پیشنهاد کاربران

بپرس