unmentionable

/ənˈmenʃənəbl̩//ʌnˈmenʃənəbl̩/

معنی: نگفتنی، غیر قابل تذکر، غیر قابل گوشزد
معانی دیگر: ذکر نکردی، برزبان نیاوردنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: not fit or proper to be spoken of or about.
مشابه: taboo
اسم ( noun )
مشتقات: unmentionably (adv.)
• : تعریف: something not to be, or not fit or proper to be, spoken of or about.

جمله های نمونه

1. an unmentionable secret
راز مگو

2. Has he got some unmentionable disease?
[ترجمه گوگل]آیا او به بیماری غیرقابل ذکری مبتلا شده است؟
[ترجمه ترگمان]بیماری غیرقابل unmentionable داره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It is an unmentionable subject, a terrible way of letting the side down.
[ترجمه گوگل]این یک موضوع غیرقابل ذکر است، روشی وحشتناک برای پایین کشیدن طرف
[ترجمه ترگمان]این موضوع غیرقابل unmentionable است، راه بسیار وحشتناکی است که این طرف و آن طرف راه برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This behaviour was unmentionable a few years before, although it probably did take place.
[ترجمه گوگل]این رفتار چند سال قبل غیرقابل ذکر بود، اگرچه احتمالاً اتفاق افتاده است
[ترجمه ترگمان]این رفتار چند سال قبل غیرقابل بیان بود، هر چند احتمالا اتفاق می افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She hoped she hadn't caught an unmentionable disease from her visit to the news-theatre.
[ترجمه گوگل]او امیدوار بود که از بازدیدش از تئاتر خبری به بیماری غیرقابل ذکری مبتلا نشده باشد
[ترجمه ترگمان]او امیدوار بود که او یک بیماری غیرقابل unmentionable را از سفرش به تئاتر دریافت نکرده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Divorce, desertion, and illegitimacy were considered almost unmentionable scandals.
[ترجمه گوگل]طلاق، فرار از خدمت و نامشروع بودن تقریباً رسوایی غیرقابل ذکر تلقی می شدند
[ترجمه ترگمان]طلاق، ترک، و عدم مشروعیت، در زمره رسوایی ها در نظر گرفته می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Why do people have so much trouble mentioning unmentionable state?
[ترجمه گوگل]چرا مردم در ذکر حالت غیرقابل ذکر اینقدر مشکل دارند؟
[ترجمه ترگمان]چرا مردم این همه زحمت را برای بیان این ایالت بر زبان می آورند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Why is his name unmentionable in his daughter's household?
[ترجمه گوگل]چرا نام او در خانواده دخترش غیرقابل ذکر است؟
[ترجمه ترگمان]چرا نامش در خانه دخترش غیرقابل ذکر است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Theseus, too, says that Hippolytus's crime is unmentionable, but then he announces it anyway.
[ترجمه گوگل]تسئوس نیز می گوید که جنایت هیپولیتوس قابل ذکر نیست، اما به هر حال آن را اعلام می کند
[ترجمه ترگمان]تیسوس هم می گوید که قتل عمد unmentionable نیست، اما به هر حال آن را اعلام می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. What's the matter with him - or is it some unmentionable disease that he doesn't like people to know about?
[ترجمه گوگل]مشکل او چیست - یا این یک بیماری غیرقابل ذکر است که دوست ندارد مردم درباره آن بدانند؟
[ترجمه ترگمان]چه اتفاقی دارد می افتد - یا این یک بیماری غیرقابل unmentionable است که دوست ندارد مردم از آن خبر داشته باشند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Let us begin with a few simple, crucial, and apparently unmentionable facts about a typical high-school classroom.
[ترجمه گوگل]اجازه دهید با چند واقعیت ساده، مهم و ظاهراً غیرقابل ذکر در مورد یک کلاس درس معمولی دبیرستان شروع کنیم
[ترجمه ترگمان]بیایید با چند واقعیت ساده، حیاتی و ظاهرا unmentionable در مورد یک کلاس درس دبیرستانی شروع کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Is the tote bag an exterior uterus, the outward sign of the unmentionable burden?
[ترجمه گوگل]آیا کیف حمل یک رحم بیرونی، نشانه بیرونی بار غیرقابل ذکر است؟
[ترجمه ترگمان]آیا ساک tote یک رحم خارجی است، نشانه بیرونی بار unmentionable؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Miguelito yelled up that the man should do something unmentionable to himself.
[ترجمه گوگل]میگلیتو فریاد زد که مرد باید کاری غیرقابل ذکر برای خودش انجام دهد
[ترجمه ترگمان]Miguelito فریاد کشید که این مرد باید برای خودش غیرقابل گوشزد باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Perhaps he mentioned my car die because my work was unmentionable.
[ترجمه گوگل]شاید به خاطر غیرقابل ذکر بودن کارم به مرگ ماشینم اشاره کرد
[ترجمه ترگمان]شاید به خاطر اینکه کار من غیرقابل گوشزد بود به ماشین من اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نگفتنی (صفت)
incommunicable, unmentionable, ineffable, irrefrangible, unutterable

غیر قابل تذکر (صفت)
unmentionable

غیر قابل گوشزد (صفت)
unmentionable

انگلیسی به انگلیسی

• something that cannot be said, something that cannot be mentioned
something that is unmentionable is too embarrassing or unpleasant to talk about.

پیشنهاد کاربران

بپرس