unmask

/ənˈmæsk//ʌnˈmɑːsk/

معنی: چیزی را اشکار کردن، نقاب برداشتن از
معانی دیگر: (ماهیت چیزی را) آشکار کردن، نشان دادن، پرده برداری کردن، لو دادن، افشاگری کردن، نقاب از چهره برداشتن، رخپوش (را) کنار زدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unmasks, unmasking, unmasked
(1) تعریف: to remove a mask or covering from.
مشابه: expose

(2) تعریف: to reveal the true identity or nature of by, or as by, removing a mask; expose.
مشابه: expose
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: unmasker (n.)
• : تعریف: to remove one's mask or reveal one's true self.

جمله های نمونه

1. The guests unmasked at midnight.
[ترجمه گوگل]میهمانان نیمه شب نقاب زدند
[ترجمه ترگمان]شب هنگام، مهمانان نقاب از پرده برداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The traitor was at last unmasked.
[ترجمه گوگل]خیانتکار بالاخره نقابش برهنه شد
[ترجمه ترگمان]این خائن سرانجام پرده از پرده برداشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Elliott unmasked and confronted the master spy and traitor Kim Philby.
[ترجمه گوگل]الیوت نقاب را بر هم زد و با استاد جاسوس و خائن کیم فیلبی روبرو شد
[ترجمه ترگمان]\"الیوت\" نقاب زد و با رئیس \"جاسوس\" و \"کیم Philby\" روبرو شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We shall unmask that cowardly cheat.
[ترجمه گوگل]ما نقاب آن فریبکار بزدل را برمی داریم
[ترجمه ترگمان]نقاب آن کلاه برداری را بر سر خواهیم آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A war hero unmasked as a traitor.
[ترجمه گوگل]یک قهرمان جنگی که نقاب خائن را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]یک قهرمان جنگی مثل یک خائن آشکار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Only by unmasking the killer can she hope to free herself from the terror.
[ترجمه گوگل]او فقط با آشکار کردن نقاب قاتل می تواند امیدوار باشد که خود را از وحشت رها کند
[ترجمه ترگمان]فقط با توجه به اینکه قاتل می تونه از وحشت خودش رو آزاد کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is also through observation that fakes are unmasked.
[ترجمه گوگل]همچنین از طریق مشاهده است که نقاب های تقلبی از بین می رود
[ترجمه ترگمان]همچنین از طریق مشاهده دروغین هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Feminist campaigns around the state effectively unmasked the unofficial masculine culture of politicians, experts and administrators.
[ترجمه گوگل]کمپین های فمینیستی در سراسر ایالت عملاً نقاب از فرهنگ غیررسمی مردانه سیاستمداران، کارشناسان و مدیران را آشکار کرد
[ترجمه ترگمان]مبارزات فمینیستی در سراسر کشور به طور موثر فرهنگ غیر رسمی سیاستمداران، متخصصان و مدیران را از دست داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Now Benjamin had unmasked many a killer and brought numerous murderers to boot.
[ترجمه گوگل]اکنون بنیامین نقاب بسیاری از قاتل ها را آشکار کرده بود و قاتلان زیادی را به زیر پا گذاشته بود
[ترجمه ترگمان]حالا بنجامین هویت بسیاری را از دست داده بود و چندین قاتل را به چکمه اورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The CIA succeeded in unmasking the spy who sold military secrets.
[ترجمه گوگل]سیا موفق شد نقاب جاسوسی را که اسرار نظامی می فروخت آشکار کند
[ترجمه ترگمان]سی آی ای موفق شد جاسوسی جاسوسی رو بکنه که رازهای نظامی رو فروخته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She needn't have worried about Lori being unmasked.
[ترجمه گوگل]او نباید نگران بی‌نقاب شدن لوری باشد
[ترجمه ترگمان]لازم نبود نگران ناپدید شدن لری باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And surely J. H. Hodges should have been unmasked earlier.
[ترجمه گوگل]و مطمئناً جی اچ هاجز باید زودتر از اینها افشا می شد
[ترجمه ترگمان]و مطمئنا جی اچ باید قبل از اینکه هاجس ناپدید شده باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Go unmask andas you do, see yourself behind the mask.
[ترجمه گوگل]برو و همانطور که می کنی، خودت را پشت نقاب ببین
[ترجمه ترگمان]نقاب unmask بردار، خودت را در پشت نقاب می بینی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The artistic thing is, to unmask honest countenances!
[ترجمه گوگل]نکته هنری این است که چهره‌های صادق را از چهره‌های صادقانه بپوشانیم!
[ترجمه ترگمان]در این صورت آثار هنری از چهره و چهره واقعی پنهان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چیزی را اشکار کردن (فعل)
unmask

نقاب برداشتن از (فعل)
unmask

انگلیسی به انگلیسی

• remove one's mask; remove a mask from; expose, uncover, reveal the true nature of
if you unmask someone or something bad, you show or make known their true nature or character, when they had previously been thought to be good.
if someone unmasks or if you unmask them, the mask they are wearing is removed.

پیشنهاد کاربران

آشکار شدن
یه فعل خیلی کاربردی که با تصویرسازی تو ذهنتون میتونید سریع یاد بگیرید. مثل برداشتن ماسک از رو صورت.
بیشتر هم به صورت passive استفاده میشه.
مثال: At the end of the film everything is unmasked
آشکار شدن، هویدا شدن

بپرس