1. The costs involved had become unmanageable.
 [ترجمه گوگل]هزینه های مربوطه غیرقابل کنترل شده بود 
[ترجمه ترگمان]هزینه های درگیر مهار شده بود 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
2. Within weeks, a difficult boy had become unmanageable.
 [ترجمه گوگل]در عرض چند هفته، پسر دشواری غیرقابل کنترل شده بود 
[ترجمه ترگمان]در عرض چند هفته، یک پسر مشکل رام نشدنی شده بود 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
3. Censors were having to deal with an unmanageable number of publications.
 [ترجمه گوگل]سانسورها مجبور بودند با تعداد غیرقابل مدیریتی از نشریات دست و پنجه نرم کنند 
[ترجمه ترگمان]Censors مجبور بودند با تعداد زیادی از نشریات سروکار داشته باشند 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
4. If either is unmanageable it will create stress and lead to mistakes and delays.
 [ترجمه گوگل]اگر هر کدام غیرقابل کنترل باشد، استرس ایجاد می کند و منجر به اشتباه و تاخیر می شود 
[ترجمه ترگمان]اگر یا unmanageable باشد، استرس ایجاد خواهد کرد و منجر به اشتباه ات و تاخیرها خواهد شد 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
5. His behaviour was becoming unmanageable at home.
 [ترجمه گوگل]رفتار او در خانه غیرقابل کنترل می شد 
[ترجمه ترگمان]رفتارش در خانه غیرقابل تحمل می شد 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
6. However, the number of organizations this produces is unmanageable, and it also tends to emphasize differences rather than similarities.
 [ترجمه گوگل]با این حال، تعداد سازمانهایی که این سازمان تولید میکند غیرقابل مدیریت است، و همچنین تمایل دارد بر تفاوتها به جای شباهتها تأکید کند 
[ترجمه ترگمان]با این حال، تعداد سازمان هایی که این تولید می کنند غیرقابل کنترل هستند، و همچنین بیشتر بر تفاوت ها تاکید می کند تا شباهت ها 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
7. If the pack has become too big and unmanageable, the dominant male must spend all his time trying to control it.
 [ترجمه گوگل]اگر بسته بیش از حد بزرگ و غیرقابل کنترل شده است، نر غالب باید تمام وقت خود را صرف کنترل آن کند 
[ترجمه ترگمان]اگر گروه بیش از حد بزرگ و غیرقابل کنترل شده باشد، مرد غالب باید تمام وقتش را صرف کنترل آن کند 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
8. Meanwhile the monstrous and unmanageable dreams about Sethe found release in the concentration Denver began to fix on the baby ghost.
 [ترجمه گوگل]در همین حال، رویاهای هیولایی و غیرقابل کنترل در مورد ست که در تمرکز دنور رها شد، شروع به تثبیت روح کودک کرد 
[ترجمه ترگمان]در خلال این احوال، رویاهای هیولایی و غیرقابل مهار در مورد Sethe، در غلظت دنور، که بر روح کودک متمرکز شده بود، آزاد شد 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
9. The concept of a continuous spectrum is obviously unmanageable graphically.
 [ترجمه گوگل]مفهوم طیف پیوسته به وضوح از نظر گرافیکی غیرقابل مدیریت است 
[ترجمه ترگمان]بدیهی است که مفهوم یک طیف پیوسته را می توان به صورت گرافیکی کنترل کرد 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
10. This made him more defiant and unmanageable than ever.
 [ترجمه گوگل]این او را بیش از هر زمان دیگری سرکش و غیرقابل کنترل کرد 
[ترجمه ترگمان]این کار او را بیش از همیشه رام و سخت تر می کرد 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
11. The rabble soon grew violent and unmanageable.
 [ترجمه گوگل]به زودی جمعیت خشن و غیرقابل کنترل شد 
[ترجمه ترگمان]این اراذل و اوباش خیلی زود عصبانی و رام شدند 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
12. 74 per cent of teachers found the paperwork was unmanageable.
 [ترجمه گوگل]74 درصد از معلمان دریافتند که کار اداری غیرقابل کنترل است 
[ترجمه ترگمان]۷۴ درصد از معلمان کاره ای اداری را مهار کردند 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
13. People were visiting the house every day, sometimes in unmanageable numbers.
 [ترجمه گوگل]مردم هر روز از خانه بازدید می کردند، گاهی اوقات به تعداد غیرقابل کنترل 
[ترجمه ترگمان]مردم هر روز از خانه به خانه می آمدند و بعضی اوقات در برابر شماره های غیرقابل کنترلی شرکت می کردند 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
14. They are worried that the flow/trickle/stream of tourists could swell into an unmanageable torrent if there are no controls.
 [ترجمه گوگل]آنها نگرانند که در صورت عدم وجود کنترل، جریان/نشانه/جریان گردشگران به یک سیلاب غیرقابل کنترل تبدیل شود 
[ترجمه ترگمان]آن ها نگران این هستند که اگر هیچ گونه کنترل وجود نداشته باشد جریان \/ trickle \/ سیل توریست ها می تواند به سیل غیرقابل مهار تبدیل شود 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید