unlucky

/ənˈləki//ʌnˈlʌki/

معنی: شوم، سیاه، ناموفق، بد بخت، بدشگون، نحس، سیاه بخت، تیره بخت، بدیمن، بخت برگشته
معانی دیگر: بدبیار، بدشانس، نگون بخت، منحوس، بد اختر، گجسته، نافرخنده، تاسف انگیز، اسف انگیز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: unluckier, unluckiest
مشتقات: unluckily (adv.)
(1) تعریف: marked by or involving ill fortune or bad luck.
مترادف: hapless, luckless, unfortunate
متضاد: fortunate, lucky
مشابه: cursed, doomed, ill-fated, ill-starred, jinxed, poor, star-crossed, wretched

- an unlucky person
[ترجمه sa] یک فرد بدشانس
|
[ترجمه گوگل] یک فرد بدشانس
[ترجمه ترگمان] آدم بدشانسی هستی،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- an unlucky day
[ترجمه گوگل] یک روز بد شانس
[ترجمه ترگمان] یک روز بد بخت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: likely to bring or indicating ill fortune.
مترادف: contrary, ill-fated, inauspicious, unfavorable, unpropitious
متضاد: propitious
مشابه: adverse, ill, menacing, ominous, threatening, unfortunate, unhappy, untoward

- an unlucky sign
[ترجمه گوگل] یک علامت بد شانس
[ترجمه ترگمان] یک نشانه بد،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the unlucky fact is that . . . it is not a true story
واقعیت اسف انگیز این است که این . . . یک داستان واقعی نیست.

2. the unlucky man who had lost everything in the flood
مرد تیره بختی که همه چیز خود را در سیل از دست داده بود

3. this has been an unlucky year for us
امسال برای ما سال نافرخنده ای بوده است.

4. she was born under an unlucky star
در برج فلکی نحسی به دنیا آمد.

5. I was unlucky enough to lose my glasses.
[ترجمه گوگل]من بدشانس بودم که عینکم را گم کردم
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی بدشانس بودم که glasses را از دست بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The number thirteen is traditionally considered unlucky.
[ترجمه گوگل]عدد سیزده به طور سنتی بدشانس در نظر گرفته می شود
[ترجمه ترگمان]عدد ۱۳ به طور سنتی بدشانسی تلقی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was very unlucky not to win.
[ترجمه گوگل]او خیلی بدشانس بود که برنده نشد
[ترجمه ترگمان]اون خیلی بدشانس بود که برنده نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. By some unlucky chance, her name was left off the list.
[ترجمه گوگل]با شانسی بدشانس، نام او از لیست خارج شد
[ترجمه ترگمان]با یه شانس بد، اسم اون از لیست باقی مونده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Inter Milan were unlucky to lose the match.
[ترجمه گوگل]اینترمیلان بدشانس بود که بازی را باخت
[ترجمه ترگمان]اینتر میلان بدشانسی آورد که مسابقه را از دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If you're unlucky enough to get trapped in a lift, remember not to panic.
[ترجمه گوگل]اگر به اندازه کافی بدشانس هستید که در آسانسور گیر افتاده اید، به یاد داشته باشید که وحشت نکنید
[ترجمه ترگمان]اگه خوش شانس باشی که توی آسانسور گیر بیفتی، یادت باشه که دست پاچه نشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We all felt we were unlucky to lose.
[ترجمه amir1234] همه ما احساس کردیم بدشانس بودیم که باختیم.
|
[ترجمه گوگل]همه ما احساس می کردیم بدشانس بودیم که باختیم
[ترجمه ترگمان]همه ما احساس می کردیم که از دست دادن بدشانسی هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They were unlucky enough to be caught in the storm.
[ترجمه گوگل]آنها به اندازه کافی بدشانس بودند که در طوفان گرفتار شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها به اندازه کافی بدشانس بودند که در توفان دستگیر شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We were unlucky not to get a penalty.
[ترجمه گوگل]بدشانس بودیم که پنالتی نگرفتیم
[ترجمه ترگمان] بدشانسی آوردیم که جریمه نشدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Thierry Henry was desperately unlucky not to score when his shot hit the post.
[ترجمه گوگل]تیری آنری بسیار بدشانس بود که نتوانست گلزنی کند که ضربه او به تیرک دروازه برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]تیری هانری به شدت بدشانسی آورد که وقتی تیر به تیر خورد نتوانست امتیاز بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شوم (صفت)
bad, ghastly, grim, forbidding, ominous, fateful, inauspicious, dire, ill-fated, unlucky, infelicitous, saturnine

سیاه (صفت)
dark, black, joyless, cheerless, darksome, jetty, despondent, unlucky, grimy, jet black, mirthless

ناموفق (صفت)
ill-fated, failed, unsuccessful, unlucky, infelicitous, untoward

بد بخت (صفت)
gray, ill-fated, sorry, woeful, unhappy, unblessed, unlucky, infelicitous, wretched, unfortunate, miserable, ill-starred

بدشگون (صفت)
ominous, sinister, unlucky, sinistral, ill-boding, portentous

نحس (صفت)
unlucky, infelicitous, malevolent

سیاه بخت (صفت)
unlucky, infelicitous, miserable

تیره بخت (صفت)
unlucky, miserable

بدیمن (صفت)
ominous, sinister, unlucky, sinistral, portentous

بخت برگشته (صفت)
unlucky

انگلیسی به انگلیسی

• unfortunate, luckless, hapless, unfavourable
if someone is unlucky, something bad happens to them which is not their fault.
you can also say that a thing or person is unlucky when they seem to make bad things happen to other people in a way that cannot be explained.

پیشنهاد کاربران

شوربخت
How unlucky we are
What are we waiting for?
چقدر بدبختیم
منتظر چی هستیم ؟

بپرس