unloose

/ʌnˈluːs//ʌnˈluːs/

معنی: رها کردن، ازاد کردن، گشودن، ضعیف کردن، ول کردن، شل کردن
معانی دیگر: آزاد کردن (unloosen هم می گویند)، گشودن گره

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unlooses, unloosing, unloosed
(1) تعریف: to release from restraint; set loose.
متضاد: bind
مشابه: loose, spring

(2) تعریف: to loosen, relax, unfasten, or undo.
متضاد: bind
مشابه: loose

- He unloosed his tie and shoes.
[ترجمه گوگل] کراوات و کفش هایش را باز کرد
[ترجمه ترگمان] کراوات و کفش هایش را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She unloosed her grip.
[ترجمه گوگل] دستش را باز کرد
[ترجمه ترگمان] او دستش را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Unloosed my grip on the handlebars.
[ترجمه گوگل]دستگیره ام را روی دسته باز کردم
[ترجمه ترگمان]فرمان را روی فرمان بردار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He unloosed his grip.
[ترجمه گوگل]دستش را باز کرد
[ترجمه ترگمان]دستش را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Ezra unloosed the rope and pulled it in.
[ترجمه گوگل]عزرا طناب را باز کرد و آن را به داخل کشید
[ترجمه ترگمان]ازرا طناب رو باز کرد و به داخل کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He unloosed his tie.
[ترجمه گوگل]کراواتش را باز کرد
[ترجمه ترگمان]کراواتش را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I am not worthy so much as to unloose the latchet of his shoes.
[ترجمه گوگل]من آنقدر لایق نیستم که بند کفش او را باز کنم
[ترجمه ترگمان]من شایسته این نیستم که بنده ای کفشش را ببندم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Unloose the waste paper-box and place them on the dumpcart, send them to the garbage room at all times.
[ترجمه گوگل]جعبه کاغذ زباله را باز کنید و آنها را روی سطل زباله قرار دهید، آنها را همیشه به اتاق زباله بفرستید
[ترجمه ترگمان]این جعبه کاغذ باطله رو بذار روی dumpcart و همه رو به اتاق زباله بفرست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But One mightier than I cometh, the latchet of whose shoes I am not worthy to unloose .
[ترجمه گوگل]اما یکی قدرتمندتر از من می آید که من لایق باز کردن بند کفش هایش نیستم
[ترجمه ترگمان]اما یکی قوی تر از آن چیزی است که من در پیش دارم، the که من شایسته unloose نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is a shame that so far the central authorities have not appeared determined to unloose this Gordian knot.
[ترجمه گوگل]شرم آور است که مقامات مرکزی تاکنون مصمم به باز کردن این گره گوردی ظاهر نشده اند
[ترجمه ترگمان]این شرم آور است که تا کنون مقامات مرکزی مصمم به مهار این گره خورده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. After me shall come another mightier than I. I am not worthy so much as to unloose the latchet of his shoes.
[ترجمه گوگل]بعد از من یکی دیگر از من خواهد آمد من آنقدر لایق نیستم که بند کفش هایش را باز کنم
[ترجمه ترگمان]پس از آنکه من از من قوی تر خواهد شد من شایسته این نیستم که بنده ای کفشش را ببندم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He it is, who coming after me is preferred before me, whose shoe's latchet I am not worthy to unloose.
[ترجمه گوگل]او کسی است که بعد از من می آید بر من ترجیح داده می شود و من شایسته باز کردن بند کفش او نیستم
[ترجمه ترگمان]او، که به دنبال من می آید، ترجیح می دهد قبل از من، latchet که من شایسته unloose نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Fear is all around, robbing people of their pride, hurting them, robbing them of a chance to contribute to the company. It is unbelievable what happens when you unloose fear.
[ترجمه گوگل]ترس همه جا را فرا گرفته است، غرور مردم را ربوده، به آنها صدمه می زند، فرصت مشارکت در شرکت را از آنها سلب می کند باور نکردنی است که وقتی ترس را رها می کنید چه اتفاقی می افتد
[ترجمه ترگمان]ترس تماما در اطراف است و مردم را از غرور خود محروم می کند، به آن ها آسیب می رساند، و آن ها را از فرصتی برای کمک به شرکت سرقت می کنند باور کردنی نیست که چه اتفاقی می افتد وقتی که شما احساس ترس می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He it is, who coming after me is preferred before me, whose shoe-latchet I am not worthy to unloose .
[ترجمه گوگل]او کسی است که بعد از من می آید بر من ترجیح داده می شود و من شایسته باز کردن بند کفش او نیستم
[ترجمه ترگمان]او کسی است که به دنبال من می آید، ترجیح می دهد قبل از من، latchet که من شایسته unloose نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رها کردن (فعل)
abandon, drop, unleash, release, liberate, leave, surrender, dispossess, unfold, let, loose, forgo, forsake, unfix, disencumber, shoot, disembarrass, disentangle, extricate, hang off, trigger, unbend, unhand, uncouple, unbolt, uncork, unfasten, unhook, unloose

ازاد کردن (فعل)
release, liberate, free, assert, assoil, ease, franchise, deliver, unfix, unwrap, enfranchise, liberalize, extricate, uncage, unfasten, unhitch, unloose, unstring, unyoke

گشودن (فعل)
open, unbrace, auspicate, unfurl, unlock, untie, unlace, inaugurate, untwine, unbolt, unhinge, unknit, unloose, untwist

ضعیف کردن (فعل)
diminish, feeble, slack, emaciate, weaken, debilitate, infirm, impair, enfeeble, devitalize, loosen, relax, unloose

ول کردن (فعل)
leave, quit, relinquish, give up, desert, let, discard, forsake, unhand, unbridle, unloose

شل کردن (فعل)
slack, unbrace, unscrew, loosen, relax, jellify, unbend, unbind, unhitch, unhook, unloose, unstring

انگلیسی به انگلیسی

• set loose, loosen, release

پیشنهاد کاربران

بپرس