unlock

/ənˈlɑːk//ʌnˈlɒk/

معنی: گشودن
معانی دیگر: (قفل در و غیره را) باز کردن، از هم جدا کردن، بروز دادن، آشکار کردن، باز شدن، گشودن قفل، بازکردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unlocks, unlocking, unlocked
(1) تعریف: to open the lock of (a door or other closure) by turning a key or mechanism.
متضاد: lock

(2) تعریف: to set free by or as if by undoing a lock.

- Her speech unlocked a tide of resentment.
[ترجمه گوگل] سخنرانی او موجی از خشم را باز کرد
[ترجمه ترگمان] صحبت او باز شد و موجی از رنجش را در خود احساس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to make known; disclose.

- They unlocked the mystery at last.
[ترجمه گوگل] آنها بالاخره راز را کشف کردند
[ترجمه ترگمان] سرانجام معما را باز کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: unlockable (adj.)
• : تعریف: to become unlocked.
متضاد: lock

- The vault unlocks electronically.
[ترجمه گوگل] قفل خرک به صورت الکترونیکی باز می شود
[ترجمه ترگمان] گاوصندوق با الکترونیکی باز میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to unlock a chest
قفل صندوق را باز کردن

2. to unlock a secret
رازی را آشکار کردن

3. to unlock clenched jaws
فک های به هم فشرده را از هم گشودن

4. The police required the traveler to unlock his suitcase.
[ترجمه گوگل]پلیس از مسافر خواست قفل چمدانش را باز کند
[ترجمه ترگمان]پلیس از مسافر خواست تا چمدانش را باز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He had found the clue to unlock the whole mystery.
[ترجمه مریم] اوسرنخ موردنظر را برای گشودن تمام رموز پیدا کرده بود
|
[ترجمه گوگل]او سرنخی برای باز کردن کل رمز و راز پیدا کرده بود
[ترجمه ترگمان]او سرنخ را پیدا کرده بود تا تمام این معما را باز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I heard Lila unlock the front door.
[ترجمه گوگل]شنیدم لیلا قفل در ورودی را باز کرد
[ترجمه ترگمان]شنیدم که لیلا در جلویی را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She planned to unlock the store at 00 sharp this morning.
[ترجمه گوگل]او قصد داشت قفل فروشگاه را در ساعت 00 امروز صبح باز کند
[ترجمه ترگمان]اون می خواست امروز صبح مغازه رو باز کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The divers hoped to unlock some of the secrets of the sea bed.
[ترجمه گوگل]غواصان امیدوار بودند که برخی از رازهای بستر دریا را باز کنند
[ترجمه ترگمان]غواصان امید داشتند برخی از اسرار بس تر دریا را کشف کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We have an opportunity now to really unlock the secrets of the universe.
[ترجمه گوگل]ما اکنون فرصتی داریم تا واقعاً اسرار جهان را باز کنیم
[ترجمه ترگمان]ما الان یه فرصت داریم که رازهای دنیا رو باز کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Drama helps to unlock young people's creative talents.
[ترجمه گوگل]درام به کشف استعدادهای خلاقانه جوانان کمک می کند
[ترجمه ترگمان]درام به باز کردن استعدادهای خلاق جوانان کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He used his free hand to unlock the door and open it.
[ترجمه گوگل]با دست آزادش قفل در را باز کرد و باز کرد
[ترجمه ترگمان]او از دست آزادش برای باز کردن در و باز کردن آن استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The border police required the traveler to unlock his luggage.
[ترجمه گوگل]پلیس مرزی مسافر را ملزم به باز کردن قفل چمدان خود کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس مرزی به مسافر نیاز داشت تا چمدان ها را باز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. For the song of the suffering servant helps unlock the mystery that defies logic.
[ترجمه گوگل]زیرا آهنگ خدمتکار رنجور به باز کردن رمز و رازی که منطق را به چالش می کشد کمک می کند
[ترجمه ترگمان]برای آواز پیشخدمت که زجر می کشد، به باز کردن رازی که منطق را به مبارزه می طلبد کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You unlock the front door of your house.
[ترجمه گوگل]قفل درب ورودی خانه خود را باز می کنید
[ترجمه ترگمان] در جلویی خونه ات رو باز می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You arrive home, unlock the door, and realize you are very hot and sweaty.
[ترجمه گوگل]به خانه می‌رسید، قفل در را باز می‌کنید و متوجه می‌شوید که خیلی داغ و عرق کرده‌اید
[ترجمه ترگمان]تو به خونه می رسی، در رو باز می کنی و می فهمی که تو خیلی سکسی و عرق کردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Unlock the door! We can't get out!
[ترجمه گوگل]قفل در را باز کن! ما نمی توانیم بیرون بیاییم!
[ترجمه ترگمان]! در رو باز کن نمی توانیم بیرون برویم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گشودن (فعل)
open, unbrace, auspicate, unfurl, unlock, untie, unlace, inaugurate, untwine, unbolt, unhinge, unknit, unloose, untwist

انگلیسی به انگلیسی

• unfasten the lock of, unlatch, unbolt, open; free from restraints
if you unlock something such as a door or a container, you open it using a key.

پیشنهاد کاربران

رمزگشایی
[فناوری - فرهنگ مایکروسافت] قفل گشایی
راهگشا
پرده برداشتن، رازگشایی، رمزگشایی
بازکردن، گُشودن
که وارنه آن بستن، قفل کردن است.

رونمایی کردن
دست یافتن

شکوفا کردن

بپرس