فعل گذرا ( transitive verb )حالات: unlocks, unlocking, unlocked
• (1)تعریف: to open the lock of (a door or other closure) by turning a key or mechanism. • متضاد: lock
• (2)تعریف: to set free by or as if by undoing a lock.
- Her speech unlocked a tide of resentment.
[ترجمه گوگل] سخنرانی او موجی از خشم را باز کرد [ترجمه ترگمان] صحبت او باز شد و موجی از رنجش را در خود احساس کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3)تعریف: to make known; disclose.
- They unlocked the mystery at last.
[ترجمه گوگل] آنها بالاخره راز را کشف کردند [ترجمه ترگمان] سرانجام معما را باز کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )مشتقات: unlockable (adj.)
• : تعریف: to become unlocked. • متضاد: lock
- The vault unlocks electronically.
[ترجمه گوگل] قفل خرک به صورت الکترونیکی باز می شود [ترجمه ترگمان] گاوصندوق با الکترونیکی باز میشه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. to unlock a chest
قفل صندوق را باز کردن
2. to unlock a secret
رازی را آشکار کردن
3. to unlock clenched jaws
فک های به هم فشرده را از هم گشودن
4. The police required the traveler to unlock his suitcase.
[ترجمه گوگل]پلیس از مسافر خواست قفل چمدانش را باز کند [ترجمه ترگمان]پلیس از مسافر خواست تا چمدانش را باز کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He had found the clue to unlock the whole mystery.
[ترجمه مریم] اوسرنخ موردنظر را برای گشودن تمام رموز پیدا کرده بود
|
[ترجمه گوگل]او سرنخی برای باز کردن کل رمز و راز پیدا کرده بود [ترجمه ترگمان]او سرنخ را پیدا کرده بود تا تمام این معما را باز کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. I heard Lila unlock the front door.
[ترجمه گوگل]شنیدم لیلا قفل در ورودی را باز کرد [ترجمه ترگمان]شنیدم که لیلا در جلویی را باز کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. She planned to unlock the store at 00 sharp this morning.
[ترجمه گوگل]او قصد داشت قفل فروشگاه را در ساعت 00 امروز صبح باز کند [ترجمه ترگمان]اون می خواست امروز صبح مغازه رو باز کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The divers hoped to unlock some of the secrets of the sea bed.
[ترجمه گوگل]غواصان امیدوار بودند که برخی از رازهای بستر دریا را باز کنند [ترجمه ترگمان]غواصان امید داشتند برخی از اسرار بس تر دریا را کشف کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. We have an opportunity now to really unlock the secrets of the universe.
[ترجمه گوگل]ما اکنون فرصتی داریم تا واقعاً اسرار جهان را باز کنیم [ترجمه ترگمان]ما الان یه فرصت داریم که رازهای دنیا رو باز کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Drama helps to unlock young people's creative talents.
[ترجمه گوگل]درام به کشف استعدادهای خلاقانه جوانان کمک می کند [ترجمه ترگمان]درام به باز کردن استعدادهای خلاق جوانان کمک می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He used his free hand to unlock the door and open it.
[ترجمه گوگل]با دست آزادش قفل در را باز کرد و باز کرد [ترجمه ترگمان]او از دست آزادش برای باز کردن در و باز کردن آن استفاده کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The border police required the traveler to unlock his luggage.
[ترجمه گوگل]پلیس مرزی مسافر را ملزم به باز کردن قفل چمدان خود کرد [ترجمه ترگمان]پلیس مرزی به مسافر نیاز داشت تا چمدان ها را باز کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. For the song of the suffering servant helps unlock the mystery that defies logic.
[ترجمه گوگل]زیرا آهنگ خدمتکار رنجور به باز کردن رمز و رازی که منطق را به چالش می کشد کمک می کند [ترجمه ترگمان]برای آواز پیشخدمت که زجر می کشد، به باز کردن رازی که منطق را به مبارزه می طلبد کمک می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. You unlock the front door of your house.
[ترجمه گوگل]قفل درب ورودی خانه خود را باز می کنید [ترجمه ترگمان] در جلویی خونه ات رو باز می کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. You arrive home, unlock the door, and realize you are very hot and sweaty.
[ترجمه گوگل]به خانه میرسید، قفل در را باز میکنید و متوجه میشوید که خیلی داغ و عرق کردهاید [ترجمه ترگمان]تو به خونه می رسی، در رو باز می کنی و می فهمی که تو خیلی سکسی و عرق کردی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. Unlock the door! We can't get out!
[ترجمه گوگل]قفل در را باز کن! ما نمی توانیم بیرون بیاییم! [ترجمه ترگمان]! در رو باز کن نمی توانیم بیرون برویم! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید