• (2)تعریف: yet to be learned, as a lesson, ability, or the like. • مشابه: ignorant
• (3)تعریف: known or acquired without previous experience. • متضاد: learned
جمله های نمونه
1. an unlearned sense of tact
شعور فطری وقت شناسی
2. all those yet unlearned lessons!
همه ی آن درس هایی که هنوز فرا گرفته نشده است.
3. It took him a long time to unlearn what he learned in his childhood.
[ترجمه گوگل]زمان زیادی طول کشید تا او آنچه را که در کودکی آموخته بود از یاد نبرد [ترجمه ترگمان]مدتی طول کشید تا آنچه در دوران کود کیش یاد گرفته بود به یاد آورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. They learn new roles and unlearn old ones.
[ترجمه مرضیه] می آموزند که نقش های تازه ای ایفا کنند و نقش های قبلی را کنار بگذارند
|
[ترجمه گوگل]آنها نقش های جدید را یاد می گیرند و نقش های قدیمی را حذف می کنند [ترجمه ترگمان]آن ها نقش های جدید را یاد می گیرند و افراد قدیمی را از یاد می برند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. I've had to unlearn the way I played guitar since I started taking formal lessons.
[ترجمه گوگل]از زمانی که دروس رسمی را شروع کردم، مجبور شدم نحوه نواختن گیتار را فراموش کنم [ترجمه ترگمان]از وقتی شروع به درس خوندن کردم مجبور شدم از این راه به بعد گیتار می زدم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Before you know it, you will have unlearned the debt habit.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه متوجه شوید، عادت بدهی را فراموش کرده اید [ترجمه ترگمان]قبل از اینکه بتوانید آن را بدانید، عادت بدهی را افزایش خواهید داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. They do not learn because they cannot or will not unlearn.
[ترجمه گوگل]آنها یاد نمی گیرند زیرا نمی توانند یا نخواهند آموخت [ترجمه ترگمان]آن ها یاد نمی گیرند چون نمی توانند از یاد ببرند یا از یاد ببرند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. You'll have to unlearn all the bad habits you learned with your last piano teacher.
[ترجمه گوگل]شما باید تمام عادات بدی را که با آخرین معلم پیانو خود آموخته اید، کنار بگذارید [ترجمه ترگمان]باید تمام عادت های بد را که با آخرین معلم پیانوی خود یاد گرفته ای از یاد ببری [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. One of the problems with continuing education lies not in learning, but in unlearning.
[ترجمه گوگل]یکی از مشکلات ادامه تحصیل در یادگیری نیست، بلکه در عدم یادگیری است [ترجمه ترگمان]یکی از مشکلات ادامه تحصیل در یادگیری نیست، بلکه در unlearning است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Education is a life-long process of learning, unlearning, relearning and discovery, making possible the realization of human potentialities. Dr T. P. Chia
[ترجمه گوگل]آموزش فرآیندی مادام العمر از یادگیری، یادگیری، بازآموزی و کشف است که تحقق توانایی های انسانی را ممکن می سازد دکتر تی پی چیا [ترجمه ترگمان]تحصیل فرآیند طولانی یادگیری، unlearning، relearning و اکتشاف است که امکان تحقق توانایی های انسان را فراهم می کند دکتر تی پی چیا [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. It could also be a forgetting term, when a system needs to unlearn something.
[ترجمه گوگل]همچنین می تواند یک اصطلاح فراموشی باشد، زمانی که یک سیستم نیاز دارد چیزی را بیاموزد [ترجمه ترگمان]همچنین می تواند یک اصطلاح فراموشی نیز باشد، زمانی که یک سیستم باید چیزی را از یاد ببرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. In life, we have to learn, unlearn, and relearn if we are to improve ourselves and better our lives. Dr T. P. Chia
[ترجمه گوگل]در زندگی، اگر میخواهیم خودمان را بهتر کنیم و زندگیمان را بهتر کنیم، باید یاد بگیریم، یاد نگیریم و دوباره یاد بگیریم دکتر تی پی چیا [ترجمه ترگمان]در زندگی، ما باید یاد بگیریم، از یاد ببرید، و دوباره زندگی مان را بهبود بخشیم دکتر تی پی چیا [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. As such it seems particularly appropriate for a time of rapid change and the need to unlearn dogmatism.
[ترجمه گوگل]به این ترتیب به نظر می رسد که به ویژه برای زمان تغییرات سریع و نیاز به حذف جزم گرایی مناسب است [ترجمه ترگمان]از آنجا که به نظر می رسد برای یک دوره تغییر سریع و نیاز به از بین بردن dogmatism مناسب باشد، چنین به نظر می رسد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Every great inventor or scientist has had to unlearn conventional wisdom in order to proceed with his work.
[ترجمه گوگل]هر مخترع یا دانشمند بزرگی برای ادامه دادن به کار خود مجبور بوده است که خرد متعارف را بیاموزد [ترجمه ترگمان]هر مخترع یا دانشمند بزرگ باید حکمت متعارف را از یاد ببرد تا کارش را ادامه دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Like Bush, Reagan was inattentive, unlearned and apparently simplistic.
[ترجمه گوگل]ریگان نیز مانند بوش بی توجه، ناآموخته و ظاهراً ساده انگار بود [ترجمه ترگمان]مانند بوش، ریگان به ظاهر بی اعتنا، unlearned و ظاهرا ساده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• uneducated; untaught
پیشنهاد کاربران
مثال؛ His unlearned ability to play the piano amazed everyone. In a discussion about language, someone might say, “Children have an unlearned capacity for acquiring multiple languages. ” A person might describe a natural talent by saying, “Her unlearned artistic abilities are truly remarkable. ” ... [مشاهده متن کامل]
۱ ) ذاتی، فطری ۲ ) بی سواد، درس نخوانده
نااموختن نیاموخته یادگیری نشده
در بعضی جملات مثل: these habits have been learned, and they can be unlearned به معنی کنار گداشتن و فراموش کردن است. این عادتها اکتسابی اند و می توانند کنار گذاشته شوند.