unkindly

/ʌnˈkaɪndli//ʌnˈkaɪndli/

نامهربانانه، با بی مهری، با بیمهری رجوع شود به: unkind

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: unkindlier, unkindliest
• : تعریف: unkind.
متضاد: kindly
قید ( adverb )
مشتقات: unkindliness (n.)
• : تعریف: in an unkind manner; without kindness.
متضاد: kindly
مشابه: ill

جمله های نمونه

1. I have treated you unkindly how can I atone ?
[ترجمه گوگل]من با شما ناخوشایند رفتار کردم چگونه می توانم جبران کنم؟
[ترجمه ترگمان]من با تو بدرفتاری کردم چطور میتونم جبران کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. 'That's your problem,' she remarked unkindly.
[ترجمه گوگل]او با نامهربانی گفت: "مشکل تو همین است "
[ترجمه ترگمان]با لحنی عاری از مهربانی گفت: این مشکل توست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Several viewers commented unkindly on her costumes.
[ترجمه گوگل]چندین بیننده در مورد لباس های او اظهار نظر ناخوشایندی کردند
[ترجمه ترگمان]چندین بیننده با مهر و محبت در مورد لباس های او اظهار نظر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. 'Don't be silly,' he said, not unkindly.
[ترجمه گوگل]او گفت: "احمق نباش "
[ترجمه ترگمان]با لحنی دوستانه گفت: احمق نباش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I'm sure it wasn't meant unkindly.
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم که منظور ناخوشایند نبوده است
[ترجمه ترگمان]مطمئنم که منظورم این نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He treated me unkindly.
[ترجمه گوگل]او با من بد رفتاری کرد
[ترجمه ترگمان]با من خیلی دوستانه رفتار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He treats me unkindly.
[ترجمه گوگل]او با من بد رفتار می کند
[ترجمه ترگمان]با من خیلی دوستانه رفتار می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His aim might unkindly be described as the creating of rococo tragedy with Aristotle's support.
[ترجمه گوگل]هدف او را می توان ناخوشایند به عنوان ایجاد تراژدی روکوکو با حمایت ارسطو توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]هدف او این بود که مانند ایجاد تراژدی rococo با حمایت ارسطو توصیف شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Mucha's bequest to his country was received with unkindly cold shoulders.
[ترجمه گوگل]وصیت موچا به کشورش با شانه های سردی ناخوشایند پذیرفته شد
[ترجمه ترگمان]ارثیه Mucha با شانه های سردی به او رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He unkindly gave his sister's hair a tug.
[ترجمه گوگل]با نامهربانی موهای خواهرش را کشید
[ترجمه ترگمان]با مهربانی موی خواهرش را تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Hermia: Lysander! You are here! Why did you unkindly leave me so?
[ترجمه گوگل]هرمیا: لیساندر! تو اینجایی! چرا اینقدر بی رحمانه ترکم کردی؟
[ترجمه ترگمان]! Lysander تو اینجایی! چرا تو از من خواستی که این کار رو بکنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She ran to him for a kiss, but he thrust her aside unkindly.
[ترجمه گوگل]برای بوسیدن به سمت او دوید، اما او با ناخوشایندی او را کنار زد
[ترجمه ترگمان]برای یک بوسه به سوی او دوید، اما او را با مهربانی کنار زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She ran to him for a kiss, but he pushed her away unkindly.
[ترجمه گوگل]او برای بوسیدن به سمت او دوید، اما او با نامهربانی او را کنار زد
[ترجمه ترگمان]زن برای یک بوسه به سوی او دوید، اما او را با مهربانی کنار زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. "He's a bit of an eccentric old fatty," Thomas thought, unkindly.
[ترجمه گوگل]توماس با نامهربانی فکر کرد: «او کمی پیر و غیرعادی است
[ترجمه ترگمان]توماس با لحنی دوستانه گفت: \" او کمی چربی عجیب و غریب دارد \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• cruelly, meanly, unsympathetically, inconsiderately

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : unkindness
✅️ صفت ( adjective ) : unkind
✅️ قید ( adverb ) : unkindly

بپرس