union

/ˈjuːnjən//ˈjuːnɪən/

معنی: اتصال، اتحاد، بهم پیوستگی، الحاق، پیوستگی، اجتماع، وصلت، انجمن، ائتلاف، اتحادیه، پیوند، اتحاد و اتفاق، یگانگی وحدت، اشتراک منافع
معانی دیگر: همبستگی، وحدت، یگانگی، جوش خوردن، یگانش، یکانگان، باشگاه، (ریاضی)اجتماع، مجموع، رمن، ازدواج، زناشویی، سازش، سازگاری، همسازی، توافق، (لوله کشی) قطعه ی اتصال، همبند، مهره ماسوره، (مخفف) اتحادیه ی کارگری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of uniting.
مترادف: unification
متضاد: dissociation, disunion, separation
مشابه: alliance, blending, coalition, confederation, federation, junction, merging, unity

(2) تعریف: the condition of being united.
مترادف: oneness, unification, unity
متضاد: disunion, division, separation
مشابه: accord, alliance, attachment, coalescence, coalition, cohesion, community, concord, confederation, connection, fusion, junction, marriage, synthesis

(3) تعریف: two or more things or people joined together to form a single entity.
مترادف: association, organization, society
مشابه: alliance, attachment, brotherhood, bund, cabal, circle, clique, club, coalition, confederacy, federation, fellowship, group, league, lodge, marriage, party, ring, syndicate

(4) تعریف: a group of states or countries united under a single government.
مترادف: alliance, confederation, federation, league
مشابه: bloc, cartel, coalition, community, confederacy

(5) تعریف: the act of joining or of being joined in marriage.
مترادف: marriage, matrimony
مشابه: match, nuptials, wedding, wedlock

(6) تعریف: an organization of laborers; trade union.
مترادف: labor union, trade union
مشابه: craft, craft union, guild, syndicate

جمله های نمونه

1. union of sets
رمن مجموعه ها (اجتماع مجموعه ها)

2. union will bulwark our independence
همبستگی استقلال ما را صیانت خواهد کرد.

3. our union will accomplish wonders
اتحاد ما معجزه خواهد کرد.

4. the union of a fractured bone
جوش خوردن استخوان شکسته

5. the union of america and england
اتحاد امریکا و انگلیس

6. the union placed a large picket at the factory gate
اتحادیه تعداد زیادی پیشگام اعتصاب را جلو در کارخانه مستقر کرد.

7. the union rallied its members
اتحادیه اعضای خود را فرا خواند.

8. the union will delegate three people to the annual congress
اتحادیه سه نفر را برای شرکت در کنگره ی سالیانه به نمایندگی گسیل خواهد داشت.

9. a labor union
اتحادیه ی کارگری

10. a student union
باشگاه دانشجویان

11. amateur athletic union
اتحادیه ی ورزشکاران دوست

12. the organic union of these two religious sects
اتحاد نهادی این دو فرقه ی مذهبی

13. conception is the union of spermatozoid and ovum
گشن (لقاح) عبارت است از آمیزش اسپرماتوزئید و تخمک.

14. he joined the labor union and became a big shot
به اتحادیه ی کارگری ملحق شد و جزو کله گنده ها درآمد.

15. the erection of an international economic union
ایجاد یک همبست اقتصادی بین المللی

16. he was busy patching up another labor union
او مشغول سرهم بندی کردن یک اتحادیه کارگری دیگر بود.

17. not all workers have belonged to a union by a long chalk
همه ی کارگران هرگز عضو اتحادیه نبوده اند.

18. upon retirement, they automatically cease to be union members
هنگام بازنشستگی عضویت آنها در اتحادیه خود به خود قطع می شود.

19. what they did was in breach of trade union rules
آنچه آنها کردند خلاف مقررات اتحایه ی کارگران بود.

20. when workers retire, they automatically cease to be union members
وقتی که کارگران بازنشسته می شوند،خودبه خود از عضویت در اتحادیه برکنار می گردند.

21. The union issued an order instructing its members not to work overtime.
[ترجمه گوگل]این اتحادیه با صدور دستوری به اعضای خود دستور داد اضافه کار نکنند
[ترجمه ترگمان]این اتحادیه دستوری صادر کرد که به اعضای آن دستور داد که اضافه کاری نکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The European Union has proposed new regulations to control the hours worked by its employees.
[ترجمه گوگل]اتحادیه اروپا مقررات جدیدی را برای کنترل ساعات کار کارمندان خود پیشنهاد کرده است
[ترجمه ترگمان]اتحادیه اروپا مقررات جدیدی را برای کنترل ساعات کار کارکنان خود پیشنهاد کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Union leaders and company bosses will meet tomorrow in an attempt to reach a settlement .
[ترجمه گوگل]رهبران اتحادیه و روسای شرکت ها فردا در تلاش برای دستیابی به توافق با یکدیگر ملاقات خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]رهبران اتحادیه و روسای شرکت های فردا در تلاش برای رسیدن به توافق، یکدیگر را ملاقات خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The Soviet Union had been forced by circumstances to sign a pact with Nazi Germany.
[ترجمه گوگل]اتحاد جماهیر شوروی به دلیل شرایط مجبور به امضای پیمانی با آلمان نازی شده بود
[ترجمه ترگمان]اتحادیه شوروی به دلیل شرایطی مجبور به امضای قرارداد با آلمان نازی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Meanwhile the debate on European political and monetary union continues.
[ترجمه گوگل]در همین حال، بحث در مورد اتحادیه سیاسی و پولی اروپا ادامه دارد
[ترجمه ترگمان]در عین حال، بحث در مورد اتحادیه سیاسی و سیاسی اروپا ادامه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The next day the union voted to begin an indefinite strike.
[ترجمه گوگل]روز بعد اتحادیه رای به آغاز اعتصاب نامحدود داد
[ترجمه ترگمان]روز بعد اتحادیه به اعتصاب نامحدود رای داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Once people retire they automatically cease to be union members.
[ترجمه گوگل]هنگامی که افراد بازنشسته می شوند، به طور خودکار عضو اتحادیه نیستند
[ترجمه ترگمان]زمانی که افراد بازنشسته شوند، به طور خودکار از عضویت در اتحادیه دست بردارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The union failed to heed warnings that strike action would lead to the closure of the factory.
[ترجمه گوگل]اتحادیه به هشدارها مبنی بر اینکه اعتصاب منجر به تعطیلی کارخانه می شود توجه نکرد
[ترجمه ترگمان]این اتحادیه نتوانست به هشدارهایی که منجر به بسته شدن کارخانه می شود اعتنا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اتصال (اسم)
abutment, connection, connector, connectivity, junction, linkage, juncture, union, incorporation, continuity, conjunction, coupling, nexus, conjuncture, contact, connexion

اتحاد (اسم)
consolidation, sodality, accretion, alliance, union, solidarity, association, unison, incorporation, marriage, confederation, band, injunction, league, confederacy

بهم پیوستگی (اسم)
linkage, accretion, union, solidarity, reunion, synthesis

الحاق (اسم)
inset, juncture, supplement, addendum, union, interpolation, incorporation, concatenation, insertion, adhesion, adjunction, joinder, subjunction

پیوستگی (اسم)
affinity, connection, conjugation, juncture, alliance, union, association, incorporation, adherence, cohesion, continuity, conjunction, affiliation, bond, unity, coalition, concrescence, connexion, zygosis, joinder

اجتماع (اسم)
union, muster, collection, assemblage, meeting, aggregation, community, commonwealth, society, assembly, crowd, commonweal, milieu, turn-out

وصلت (اسم)
alliance, union

انجمن (اسم)
order, union, association, assemblage, faction, meeting, community, society, assembly, convention, institute, moot, group, company, council, convocation, congress, club, guild, coterie

ائتلاف (اسم)
union, association, integration, trust, coalition, pool

اتحادیه (اسم)
union, fraternity, guild, circuit, league, confederacy

پیوند (اسم)
graft, connection, linkage, union, synthesis, slur, link, nexus, confederacy, grafting, hyphen, ligament, zonule

اتحاد و اتفاق (اسم)
union

یگانگی وحدت (اسم)
union

اشتراک منافع (اسم)
union

تخصصی

[عمران و معماری] مهره ماسوره
[کامپیوتر] اجتماع داده ای که می تواند مقادیر بیش از یک نوع داده را در خود ذخیره کند . نگاه کنید به variant . - اتحاد ؛ اجتماع
[مهندسی گاز] مهره وماسوره، وصل کن
[زمین شناسی] اجتماع، اتحاد، اتصال - و یا مجموعه عملیات، حاصل اتحاد مجموعه ها
[نساجی] پارچه مخلوط-پارچه مخلوط پشم وسایرالیاف
[ریاضیات] اتحادیه، انجمن، مجموع، اتحاد، مهره ی ماسوره، بست، اتصال، اجتماع
[آمار] اجتماع

انگلیسی به انگلیسی

• northern states in the american civil war; armed forces of the northern states in the american civil war; united states
act of uniting; unification or two or more parties (i.e. countries, states, companies, people, etc.); workers' association; federation; amalgamation; marriage; reproductive coupling; device which fits two pieces together
a union is a workers' organization that tries to improve such things as the pay and working conditions of its members.
when the union of two or more things takes place, they are joined together and become one thing; a formal use.
a union is also two or more things that have joined together to become one thing; used especially of countries or organizations that have been formed in this way.

پیشنهاد کاربران

درباره یِ واژه یِ " هَمبودن/همبُو - " به معنای " گرد ( هم ) آمدن، یکی شدن، یکپارچه شدن، متحد شدن، ترکیب شدن" و همچنین پیشنهادِ واژه برایِ " اجتماع:Union":
در زبانِ اوستایی ریشه یِ " بَو:bav" به معنایِ "باشیدن/ شدن:werden" آمده است که ما از آن بنواژه یِ " بودَن" را داریم ( نیاز به یادآوری است که " بَو" دارای معناهای دیگری نیز بوده است که ما در اینجا به آنها کاری نداریم ) .
...
[مشاهده متن کامل]

" بَو" با پیشوندِ " هم" به معنایِ
1 - گرد ( هم ) آمدن ( zusammen kommen )
2 - یکی شدن، یکپارچه شدن، ترکیب شدن، متحد شدن ( sich vereinigen )
بوده است.
( در این باره برای نمونه به وندیداد اوستا ( V. 17. 3 / V. 19. 34 ) یا یَسنا ( Y. 38. 3 ) بنگرید. )
در زبانِ پارسیِ میانه " همبودن ( =هم. بودن ) " با بُن کُنونیِ " هَمبَو:hambav" به معنایِ
1 - یکی/یکپارچه شدن، متحد شدن ( be united )
2 - ترکیب شدن ( be composed )
بوده است. همچنین واژه یِ " هَمبَویشن/ هَمبَویشنیه" را به معنای " اجتماع، اتحاد" داشته ایم.
اکنون ما می خواهیم واژگانِ بالا را به پارسیِ کُنونی برگردانیم:
1 - همبودن ( پارسیِ میانه ) = همبودن ( پارسیِ نوین )
2 - هَمبَو ( پارسیِ میانه ) = هَمبُو ( پارسیِ نوین )
( نکته: ما واژه یِ " بُوَد" را در زبانِ پارسیِ نوین داریم که از " بُو" ( بُن کنونیِ " بودن ) و نشانه سوم شخص " - َ د" ساخته شده است؛پس بُن کنونیِ " بودن"، " بُو:bov" است )
3 - هَمبویشن ( پارسی میانه ) = همبُوِش ( پارسی نوین )
( نکته : پسوندِ نامسازِ " - یشن" در زبانِ پارسی میانه همان پسوندِ " - ِش" در پارسیِ نوین است ) .
4 - هَمبَویشنیه ( پارسیِ میانه ) = هَمبُوِشی ( پارسیِ نوین )
( نکته: پسوندِ " - یه" در زبانِ پارسیِ میانه همان پسوندِ "نامسازِ" - ی" در زبانِ پارسی نوین است. هنگامیکه در زبانِ پارسیِ میانه پسوندِ " - یه" در پَسِ " - یشن" می نشسته، بیانگر " چگونگی و حالت" بوده است و بنابراین واژگانِ دارایِ پسوندِ " - یشنیه" ، " نام" بوده اند، از اینرو کمی با برداشتِ امروزیِ ما از پسوندِ " - ِشی" ناهمسان است. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پس داریم:
1 - اجتماع، اتحاد = "هَمبُوِش/همَبُوِشی"
2 - متحد شدن، ترکیب شدن، یکی و یکپارچه شدن، گرد ( هم ) آمدن = "هَمبودن/هَمبُو - "
نکته: واژه یِ " هَمبُوِش" برابرِ بسیار سزنده ای برای واژه " اجتماع:Union" در دانش ریاضی است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگشتها:
1 - ستونهای927 تا 933 از نبیگ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" ( کریستین بارتولومه )
2 - ر. 40 و 138 از نبیگ " فرهنگنامه کوچک پهلوی" ( دیوید مک کنزی )

unionunion
A union is a labor organization that represents workers in a particular industry or workplace. It aims to protect and promote the rights and interests of its members, including negotiating better working conditions and wages.
...
[مشاهده متن کامل]

یک سازمان کارگری که نماینده کارگران در یک صنعت یا محل کار خاص است.
هدف آن حمایت و ارتقای حقوق و منافع اعضای خود از جمله مذاکره در مورد شرایط کاری و دستمزد بهتر است.
اتحادیه
مثال؛
The union went on strike to demand higher wages.
In a discussion about workers’ rights, one might say, “Unions play a crucial role in advocating for fair treatment of employees. ”
An article about labor movements might state, “The union successfully negotiated a new contract with the company. ”

جوش خوردگی ( اسم ) : به هم پیوستن دو قسمت از یک استخوان شکسته.
اشتراک ( ریاضی )
اتحاد
مثال: The workers formed a union to negotiate better wages.
کارگران یک اتحاد برای مذاکره برای حقوق بهتر تشکیل دادند.
union: اتحادیه
همین سه تا معنی رو براش یاد بگیریم کافیه
اتحادیه
اتحاد متحد شدن
جوش خوردن مثلا برای استخوان
در امار و احتمال به معنای اجتماع است
دکه
union ( اقتصاد )
واژه مصوب: اتحادیه 2
تعریف: ← اتحادیۀ کارگری
متحد ،
اتحادی صنف
اتحادیه کارگری
بر اساس کتاب destination c1c2
An organisation that represents the workers in a particular industry and tries to improve pay, conditions, . .
We encourage all employees to join a union
these unions
این موارد
ازدواج، وصلت
اتحادیه
اجتماع
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس