uninvited

/ˌəˌnɪnˈvaɪtəd//ˌʌnɪnˈvaɪtɪd/

معنی: ناخوانده، دعوت نشده
معانی دیگر: سرزده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of invited.
مشابه: unasked

جمله های نمونه

1. uninvited guests descended on us every friday
هر جمعه مهمانان ناخوانده سر ما خراب می شدند.

2. he intruded himself upon us uninvited
او بدون دعوت خودش را به ما تحمیل کرد.

3. she scanted her service to the uninvited guests
از خدمت به مهمانان ناخوانده فروگذار کرد.

4. akbar wanted to get rid of the uninvited guests and be alone with his friend
اکبر می خواست مهمانان ناخوانده را از سرباز کند و با دوستش تنها بشود.

5. naheed appeared aghast at seeing all those uninvited guests
ناهید از دیدن آن همه مهمان ناخوانده بهت زده به نظر می رسید.

6. it is inconsiderate to go to their house uninvited
بی ملاحظگی است که بی دعوت به خانه ی آنها بروی.

7. She tactfully discouraged their uninvited guests from staying longer.
[ترجمه گوگل]او با درایت مهمانان ناخوانده خود را از ماندن طولانی تر منصرف کرد
[ترجمه ترگمان]او با زیرکی مهمانان ناخوانده خود را از ماندن دلسرد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He came uninvited to one of Stein's parties.
[ترجمه گوگل]او بدون دعوت به یکی از مهمانی های استاین آمد
[ترجمه ترگمان]او با دعوت به یکی از احزاب Stein آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They turned uninvited guests away.
[ترجمه گوگل]مهمانان ناخوانده را دور کردند
[ترجمه ترگمان]مهمانان ناخوانده از آنجا دور شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I was disobliged by an uninvited guest last night.
[ترجمه گوگل]دیشب توسط یک مهمان ناخوانده ناتوان شدم
[ترجمه ترگمان] دیشب با یه مهمان ناخوانده مشغول شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He turned up uninvited.
[ترجمه گوگل]او بدون دعوت ظاهر شد
[ترجمه ترگمان]بدون دعوت سرش را بلند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Jamie arrived half way through, uninvited.
[ترجمه گوگل]جیمی بدون دعوت به نیمه راه رسید
[ترجمه ترگمان]جیمی بدون دعوت نصف راه را طی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If left they sow themselves, reappearing as uninvited but welcome guests the following year.
[ترجمه گوگل]اگر رها شوند، خودشان را می کارند و سال بعد به عنوان ناخوانده ظاهر می شوند، اما پذیرای مهمانان هستند
[ترجمه ترگمان]اگر رها شوند، خود را می کارند، دوباره ظاهر می شوند، اما در سال بعد به میهمانان خوش آمد می گویند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They came to his home uninvited once or twice and they would waylay him as he emerged from work at the factory.
[ترجمه گوگل]آنها یکی دو بار بدون دعوت به خانه او آمدند و در حالی که از کار در کارخانه بیرون می آمد او را به سر می بردند
[ترجمه ترگمان]آن ها یکی دو بار به خانه او آمدند و هنگامی که از کار در کارخانه به راه می افتادند، در کمین او می نشستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Jack was convinced that the uninvited visitor was a light-fingered local looking for free coal.
[ترجمه گوگل]جک متقاعد شده بود که بازدیدکننده ناخوانده یک محلی با انگشت سبک بود که به دنبال زغال سنگ رایگان بود
[ترجمه ترگمان]جک متقاعد شد که مهمان ناخوانده به دنبال زغال سنگ آزاد به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناخوانده (صفت)
forbidding, intrusive, uninvited, uncalled-for

دعوت نشده (صفت)
uninvited

انگلیسی به انگلیسی

• not invited or summoned
you use uninvited to describe a person who arrives somewhere or does something without being asked.

پیشنهاد کاربران

ناگهان، بی خبر، سرزده، غفلتاً
ناخوانده , دعوت نشده
– an uninvited guest
– He turned up uninvited
– Uninvited guests at the party

بپرس