uninterested

/əˈnɪntrəstəd//ʌnˈɪntrəstɪd/

معنی: بی علاقه، بدون توجه، بیدخل و تصرف
معانی دیگر: بی اعتنا، بدون دلبستگی، خونسرد

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: uninterestedly (adv.)
• : تعریف: having no interest; paying no heed; indifferent.
متضاد: eager, interested
مشابه: indifferent

جمله های نمونه

1. Settle your own argument - I'm quite uninterested!
[ترجمه گوگل]بحث خود را حل کنید - من کاملاً بی علاقه هستم!
[ترجمه ترگمان]حرفت را باور کن، من به هیچ وجه از این کار خوشم نمی آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Mrs Trollope was sublimely uninterested in what she herself wore.
[ترجمه گوگل]خانم ترولوپ به شدت به لباسی که خودش می پوشید بی علاقه بود
[ترجمه ترگمان]خانم Trollope سخت به چیزی که خودش پوشیده بود بی اعتنا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She seemed completely uninterested in what I had to tell her about my new job.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که او کاملاً بی علاقه به آنچه باید در مورد شغل جدیدم به او بگویم
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید به چیزی که باید در مورد شغل جدیدم به او بگویم علاقه مند شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I'm uninterested in classical architecture.
[ترجمه گوگل]من علاقه ای به معماری کلاسیک ندارم
[ترجمه ترگمان]من به معماری کلاسیک علاقه ای ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was completely uninterested in her sister's career.
[ترجمه گوگل]او کاملاً به شغل خواهرش بی علاقه بود
[ترجمه ترگمان]او به طور کامل به شغل خواهرش علاقه مند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was totally uninterested in sport.
[ترجمه گوگل]او کاملاً به ورزش بی علاقه بود
[ترجمه ترگمان]اصلا علاقه ای به ورزش نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He is completely uninterested in politics.
[ترجمه گوگل]او کاملاً بی علاقه به سیاست است
[ترجمه ترگمان]او کاملا به سیاست علاقه ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We shall be uninterested to hear about it.
[ترجمه گوگل]ما علاقه ای به شنیدن در مورد آن نداریم
[ترجمه ترگمان]علاقه ای نداریم که در این مورد چیزی بشنویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I was so uninterested in the result that I didn't even bother to look at it.
[ترجمه گوگل]من آنقدر به نتیجه بی علاقه بودم که حتی حوصله نگاه کردن به آن را هم نداشتم
[ترجمه ترگمان]به این نتیجه رسیدم که حتی به خودم زحمت ندادم که به آن نگاه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The poll represented college students as mainly uninterested in politics.
[ترجمه گوگل]این نظرسنجی دانشجویان کالج را عمدتاً بی علاقه به سیاست نشان داد
[ترجمه ترگمان]این نظرسنجی دانشجویان کالج را به طور عمده علاقه مند به سیاست معرفی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Sun, 27 March 1998 Men are equally uninterested in and unwilling to take responsibility for their spermatozoa.
[ترجمه گوگل]یکشنبه، 27 مارس 1998 مردان نیز به همان اندازه به اسپرم خود علاقه ای ندارند و نمی خواهند مسئولیت اسپرم خود را بپذیرند
[ترجمه ترگمان]خورشید، ۲۷ مارس ۱۹۹۸ مردان به همان اندازه بی علاقه هستند و تمایلی به پذیرفتن مسئولیت خود ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Inactivity and introspection left him lethargic and uninterested in anything.
[ترجمه گوگل]بی تحرکی و درون نگری او را بی حال و بی علاقه به چیزی می کرد
[ترجمه ترگمان]درون گرایی و درون گرایی او او را بی حال و بی علاقه به هیچ چیز ترک کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It's a pity that so many people are uninterested in science at school.
[ترجمه گوگل]حیف که بسیاری از مردم در مدرسه به علم بی علاقه هستند
[ترجمه ترگمان]جای تاسف است که بسیاری از مردم نسبت به علوم در مدرسه بی اعتنا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Hanoverian kings were not uninterested in political life but they had difficulty comprehending the complexities of domestic and foreign affairs.
[ترجمه گوگل]پادشاهان هانوفر به زندگی سیاسی بی‌علاقه نبودند، اما در درک پیچیدگی‌های امور داخلی و خارجی مشکل داشتند
[ترجمه ترگمان]شاهان Hanoverian نسبت به زندگی سیاسی علاقه ای نداشتند، اما در درک پیچیدگی های امور داخلی و خارجی مشکل داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی علاقه (صفت)
nonchalant, indifferent, disinterested, uninterested, unresponsive, fancy-free, poker-faced

بدون توجه (صفت)
notwithstanding, uninterested

بی دخل و تصرف (صفت)
uninterested

انگلیسی به انگلیسی

• not interested, indifferent, apathetic
if you are uninterested in something, you are not interested in it.

پیشنهاد کاربران

بپرس