unintelligent

/ənɪnˈtelədʒənt//ˌʌnɪnˈtelɪdʒənt/

معنی: کودن، بی هوش، بی استعداد
معانی دیگر: کم هوش، گول، خنگ، پخمه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unintelligently (adv.)
• : تعریف: lacking in intelligence; stupid or unwise.
متضاد: intelligent
مشابه: dense, dull, dumb, stupid, thick

جمله های نمونه

1. He believes him to be a weak and unintelligent man.
[ترجمه گوگل]او معتقد است که او مردی ضعیف و بی هوش است
[ترجمه ترگمان]او فکر می کند که او یک مرد ضعیف و کودن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The children are not unintelligent—in fact, they seem quite normal in this respect.
[ترجمه گوگل]بچه ها بی هوش نیستند – در واقع از این نظر کاملاً عادی به نظر می رسند
[ترجمه ترگمان]در حقیقت بچه ها در این رابطه کاملا طبیعی به نظر می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Being dyslexic does not mean that one is unintelligent. Far from it.
[ترجمه گوگل]نارساخوان بودن به این معنا نیست که فرد بی هوش است دور از آن
[ترجمه ترگمان]خوانش پریش خوانی به این معنا نیست که فرد کودن است دور از آن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Unintelligent control appears as external domination.
[ترجمه گوگل]کنترل غیر هوشمند به عنوان سلطه خارجی ظاهر می شود
[ترجمه ترگمان]کنترل unintelligent به عنوان سلطه گری خارجی به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Apart from asserting that dwarfs are usually unintelligent, the author offers no comment on the morphological differences between human physical types.
[ترجمه گوگل]نویسنده علاوه بر ادعای این که کوتوله ها معمولاً بی هوش هستند، هیچ نظری در مورد تفاوت های ریخت شناسی بین انواع فیزیکی انسان ارائه نمی دهد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این نشان دادن این که کوتوله های عادی معمولا کودن هستند، مولف هیچ نظری درباره تفاوت های مورفولوژیکی بین انواع فیزیکی انسان ارایه نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Respond intelligently even to unintelligent treatment. Lao Tzu
[ترجمه گوگل]حتی به درمان غیر هوشمند نیز هوشمندانه پاسخ دهید لائوتسه
[ترجمه ترگمان]حتی با رفتار unintelligent، هوشمندانه برخورد کنید تائو تزو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He certainly was not unintelligent.
[ترجمه گوگل]او مطمئناً بی هوش نبود
[ترجمه ترگمان]مسلما او احمق نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Unintelligent control tries to influence by making a show of force.
[ترجمه گوگل]کنترل غیر هوشمند سعی می کند با نمایش قدرت، تأثیر بگذارد
[ترجمه ترگمان]کنترل unintelligent سعی دارد با ایجاد یک نمایش از نیرو، نفوذ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is also assumed that a bimbo is unintelligent, couldn't possibly have an interest in anything other than clothes and make-up.
[ترجمه گوگل]همچنین فرض بر این است که یک بیمبو غیرهوشمند است، احتمالاً نمی تواند به چیزی جز لباس و آرایش علاقه داشته باشد
[ترجمه ترگمان]همچنین فرض بر این است که یک زن جلف و سبک به چیزی غیر از لباس و آرایش توجه ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He is not so unintelligent as uneducated.
[ترجمه گوگل]او آنقدر بی شعور نیست که بی سواد باشد
[ترجمه ترگمان]او به اندازه بی سواد احمق نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Unintelligent; without programmable memory; lacking a microcomputer with its associated intelligence. For example, a dumb terminal.
[ترجمه گوگل]بی هوش؛ بدون حافظه قابل برنامه ریزی؛ فاقد یک میکرو کامپیوتر با هوش مرتبط آن است به عنوان مثال، یک ترمینال گنگ
[ترجمه ترگمان]unintelligent؛ بدون حافظه قابل برنامه ریزی؛ فاقد یک میکرو کامپیوتر با اطلاعات مرتبط با آن برای مثال یک ترمینال گنگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The pact was unintelligent for another reason.
[ترجمه گوگل]این پیمان به دلیل دیگری غیرعاقلانه بود
[ترجمه ترگمان]این قرارداد برای یه دلیل دیگه به خاطر یه دلیل دیگه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It wasn't that he was unintelligent, as some critical people tend to gossip.
[ترجمه گوگل]دلیلش این نبود که او بی هوش بود، زیرا برخی از افراد منتقد تمایل به شایعات دارند
[ترجمه ترگمان]این چیزی نبود که او کودن بود، چرا که برخی افراد مهم تمایل به شایعه پراکنی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was not unintelligent, but he was lazy.
[ترجمه گوگل]او بی شعور نبود، اما تنبل بود
[ترجمه ترگمان]او کودن نبود، اما تنبل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کودن (صفت)
slight, fat-witted, backward, dull, dimwitted, slow, unintelligent, lumpish, beef-brained, blate, blockish, muddle-headed, thick-witted, witless, cockeyed, crass, stockish, doddering, fat-headed, feeble-minded, half-wit, unapt

بی هوش (صفت)
unwitting, inconscient, unintelligent, witless, comatose, unmeaning

بی استعداد (صفت)
unintelligent, inapt

انگلیسی به انگلیسی

• not intelligent; slow; not displaying intelligence
someone who is unintelligent is stupid.

پیشنهاد کاربران

سخت مغز. [ س َ م َ ] ( ص مرکب ) کندذهن . بی استعداد : چو روسان سختی کش سخت مغزفریبی بخوردند از اینگونه نغز. نظامی .
want of wit=folly , unintelligent
Stupid. احمق. دیر فهم
غیر هوشمند

بپرس