uninspired

/ˌʌˌnɪnˈspaɪərd//ˌʌnɪnˈspaɪəd/

بی الهام، الهام نگرفته، عاری از تازگی و لطف، بیروح، ملالت آور، کسل کننده، کسل کننده an uninspired speaker سخنران کسل کننده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of inspired.

جمله های نمونه

1. an uninspired speaker
سخنران کسل کننده

2. Food in the dining car was adequate, if uninspired.
[ترجمه گوگل]غذا در ماشین ناهار خوری کافی بود، اگر الهام گرفته نشده بود
[ترجمه ترگمان]غذا در ماشین ناهار خوری، کافی بود، و اگر به گرد و غبار تبدیل می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The script was singularly uninspired.
[ترجمه گوگل]فیلمنامه به طور منحصر به فردی بدون الهام بود
[ترجمه ترگمان]متن این متن به طور عجیبی گرد و غبار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The uninspired prophet cut a rather lonely and ultimately inconsequential figure.
[ترجمه گوگل]پیامبر بدون الهام چهره ای نسبتاً تنها و در نهایت بی اهمیت را برشمرد
[ترجمه ترگمان]پیغمبر \"uninspired\" یک رقم نسبتا تک افتاده و در نهایت بی اهمیت را کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Simon's concert was rote and uninspired.
[ترجمه گوگل]کنسرت سایمون آرام و بدون الهام بود
[ترجمه ترگمان]کنسرت سیمون rote و پوچ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The current pastry department turns out workmanlike, uninspired confections that read more charmingly than they taste.
[ترجمه گوگل]دپارتمان شیرینی‌پزی کنونی، شیرینی‌های بدون الهام را تولید می‌کند که جذاب‌تر از آن‌که طعم آن‌ها را می‌خوانند، می‌خوانند
[ترجمه ترگمان]The فعلی هم با confections و uninspired که بیش از مزه آن شعر می خوانند، turns می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The faculty was undistinguished, teaching methods uninspired, and the attrition rate, of course, appalling.
[ترجمه گوگل]هیئت علمی متمایز نبود، روش‌های تدریس بدون الهام، و نرخ فرسایش، البته، وحشتناک بود
[ترجمه ترگمان]استادان undistinguished، روش های تدریس، گرد و غبار، و همچنین نرخ فرسایشی، of بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The movie's dialogue is trite and uninspired.
[ترجمه گوگل]دیالوگ های فیلم پیش پا افتاده و بدون الهام است
[ترجمه ترگمان]گفت و گوی فیلم مبتذل و uninspired است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I was left a little uninspired with his overall display although his flicks were magical.
[ترجمه گوگل]من از نمایش کلی او کمی بی الهام ماندم، اگرچه تلنگرهای او جادویی بودند
[ترجمه ترگمان]با آن که his جادویی بود، من کمی گرد و غبار شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Maria Alvarez, was an uninspired student.
[ترجمه گوگل]ماریا آلوارز، دانش آموزی بدون الهام بود
[ترجمه ترگمان]ماریا آلوارز، دانش آموز uninspired بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She can't wait to sell her next violent, uninspired movie in China.
[ترجمه گوگل]او نمی تواند صبر کند تا فیلم خشونت آمیز و بدون الهام بعدی خود را در چین بفروشد
[ترجمه ترگمان]او نمی تواند منتظر فروش فیلم خشن و uninspired بعدی خود در چین بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Critics say the show uninspired and boring.
[ترجمه گوگل]منتقدان می گویند که نمایش بدون الهام و خسته کننده است
[ترجمه ترگمان]منتقدان می گویند که این نمایش uninspired و خسته کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There was no one who was uninspired.
[ترجمه گوگل]هیچ کس نبود که بی الهام باشد
[ترجمه ترگمان]کسی نبود که هیچ گرد و غبار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They would have been heavy and uninspired and inclined to hate.
[ترجمه گوگل]آنها سنگین و بی الهام بودند و تمایل به نفرت داشتند
[ترجمه ترگمان]آن ها خیلی سنگین و گرد و غبار بودند و مایل به نفرت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The production was professional but uninspired.
[ترجمه گوگل]تولید حرفه ای اما بدون الهام بود
[ترجمه ترگمان]تولید حرفه ای بود، اما گرد و غبار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not inspired, lacking motivation
someone or something that is uninspired is dull and not lively or exciting, and fails to arouse interest or enthusiasm in other people.

پیشنهاد کاربران

uninspired بهتره اینطور معنی :
unmotivated
بی انگیزه / کسی که هیچ الهام انگیزشی از کسی نگرفته
کسل کننده

بپرس