unimportance

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: combined form of importance
متضاد: importance
مشابه: indifference

جمله های نمونه

1. Paradoxically, the relative unimportance of money in Soviet society compounds these difficulties.
[ترجمه گوگل]به طرز متناقضی، بی اهمیت بودن نسبی پول در جامعه شوروی این مشکلات را تشدید می کند
[ترجمه ترگمان]عجیب این است که این مشکلات در جامعه شوروی این مشکلات را برطرف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The popular perception of the remoteness and unimportance of asteroids was shattered by a visitor from outer space.
[ترجمه گوگل]تصور عمومی از دور بودن و بی اهمیت بودن سیارک ها توسط بازدیدکننده ای از فضای بیرونی درهم شکسته شد
[ترجمه ترگمان]حس عمومی بودن و ناچیز بودن خرده سیاره ها توسط یک مهمان از فضای بیرونی خرد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Fully aware as he is of the social unimportance of his creative activity.
[ترجمه گوگل]کاملاً آگاه است زیرا او از بی‌اهمیت اجتماعی فعالیت خلاقانه خود آگاه است
[ترجمه ترگمان]کاملا آگاه است که درباره حقارت اجتماعی فعالیت خلاقانه او سخن می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Fully aware as he is of the social unimportance of his creative activity, he feels it more as a way of working at himself to his own benefit.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که از اهمیت اجتماعی فعالیت خلاقانه خود کاملاً آگاه است، آن را بیشتر به عنوان راهی برای کار به نفع خود احساس می کند
[ترجمه ترگمان]او که کاملا آگاه است که درباره حقارت اجتماعی فعالیت خلاقانه خود است، بیشتر آن را به عنوان راهی برای کار کردن خود به نفع خودش احساس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. To realise the unimportance of time is the gate of wisdom.
[ترجمه گوگل]پی بردن به بی اهمیتی زمان دروازه ی خرد است
[ترجمه ترگمان]برای درک حقارت زمان، دروازه عقل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It lent the conversation below an air of unimportance, of distance—murder and treachery seemed the names of faraway places.
[ترجمه گوگل]این مکالمه را در فضایی از بی‌اهمیت و دوری به ارمغان می‌آورد - قتل و خیانت نام مکان‌های دور به نظر می‌رسید
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که این گفتگو در طبقه پایین یک موضوع مهم نیست - قتل و خیانت نام مکان های دور و درازی به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But, I think the cooperation even more unimportance.
[ترجمه گوگل]اما، من فکر می کنم همکاری حتی بی اهمیت تر است
[ترجمه ترگمان]اما من فکر می کنم که این هم کاری حتی more است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Holding I Sambo (Benevolent, thrifty, unimportance ), self-love lovers, Happy way into the Heart, Mind of mystery all in one.
[ترجمه گوگل]Holding I Sambo (خیرخواه، صرفه جو، بی اهمیت)، عاشقان خوددوست، راه شاد به قلب، ذهن اسرارآمیز همه در یک
[ترجمه ترگمان]با نگه داشتن یک سامبو (Benevolent، صرفه جوئی، حقارت آمیز)، عاشقان عشق، راه شادی به درون قلب، ذهن، راز همه چیز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This to secretary's reception work even more unimportance.
[ترجمه گوگل]این به کار پذیرش منشی حتی بی اهمیت تر است
[ترجمه ترگمان]این پذیرایی منشی حتی بیشتر اهمیت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Try to see unimportance since bad guys may be low on ammo.
[ترجمه گوگل]سعی کنید بی اهمیتی را ببینید زیرا ممکن است افراد بد مهمات کم داشته باشند
[ترجمه ترگمان]سعی کن ببین که از اون موقع که افراد بد دارن مهمات به دست میارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They discussed and argued, joined clubs, held debates, wrote books, and produced movies all about the issue of the importance or unimportance of the color violet.
[ترجمه گوگل]آنها در مورد اهمیت یا بی اهمیت بودن رنگ بنفش بحث می کردند و بحث می کردند، به باشگاه ها می پیوستند، مناظره برگزار می کردند، کتاب می نوشتند و فیلم تولید می کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها بحث و بحث می کردند، به باشگاه ها ملحق می شدند، بحث هایی را برگزار می کردند، کتاب می نوشتند، و فیلم هایی در مورد مساله اهمیت یا حقارت رنگ بنفش رنگ به نمایش می گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Before this sounds like I'm predicting the imminent borgification of the world, I should also add that one way of dealing with all this "stuff" is to realise its unimportance.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه این به نظر برسد که من در حال پیش‌بینی قریب‌الوقوع شدن جهان هستم، باید اضافه کنم که یکی از راه‌های برخورد با همه این «موارد» این است که بی‌اهمیت بودن آن را درک کنیم
[ترجمه ترگمان]قبل از این به نظر می رسد که من پیش گویی حتمی دنیا را پیش بینی می کنم، همچنین باید اضافه کنم که یک راه مقابله با همه این موارد، درک حقارت آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It communicates its own waste of time, its own unimportance .
[ترجمه گوگل]این اتلاف وقت خود، بی اهمیتی خود را بیان می کند
[ترجمه ترگمان]این امر اتلاف وقت خود و حقارت و حقارت خود را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Clyde probably drew his lesser force from the personal unimportance of his parents.
[ترجمه گوگل]کلاید احتمالاً نیروی کمتر خود را از بی اهمیتی شخصی والدینش گرفته است
[ترجمه ترگمان]کلاید احتمالا نیروی کمتری خود را از دست پدر و مادرش بیرون کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• lack of significance

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : unimportance
✅️ صفت ( adjective ) : unimportant
✅️ قید ( adverb ) : _
بی اهمیت

بپرس