unimpeded

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of impeded.
مشابه: smooth

جمله های نمونه

1. We drove, unimpeded by anyone, to Arras.
[ترجمه گوگل]ما بدون هیچ مانعی به سمت ارس رانندگی کردیم
[ترجمه ترگمان]ما از هر کسی به آراس رانده شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. U. N. aid convoys have unimpeded access to the city.
[ترجمه گوگل]کاروان‌های امدادی ایالات متحده دسترسی بلامانع به شهر دارند
[ترجمه ترگمان]u ن کاروان های امدادی به این شهر دسترسی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The patio gave an unimpeded view across the headland to the sea.
[ترجمه گوگل]پاسیو منظره ای بدون مانع از سرتاسر سرتاسر به دریا می داد
[ترجمه ترگمان]حیاط نمای بلامانع ساحل را به دریا زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The shirt hung straight to her knees unimpeded much by feminine curves.
[ترجمه گوگل]پیراهن مستقیماً به زانوهایش آویزان شده بود و منحنی های زنانه مانعی نداشت
[ترجمه ترگمان]پیراهن مستقیما به زانوهای او آویخته بود و با انحنای زنانه به زانو درآمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. High in the air, he had had an unimpeded view of them, poor wretches, too terrified even to pray.
[ترجمه گوگل]در بالای هوا، او بدون هیچ مانعی از آنها دید داشت، بدبختان بیچاره، که حتی از دعا کردن هم وحشت زده بودند
[ترجمه ترگمان]در هوا تاب تحمل دیده و تاب تحمل آن ها را نداشت، بی آن که دعا بخوانند، بی آن که دعا بخوانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Whatever option is picked should allow the maximum unimpeded traffic flow on to and off of city streets.
[ترجمه گوگل]هر گزینه ای که انتخاب می شود باید حداکثر جریان ترافیک بدون مانع را در داخل و خارج از خیابان های شهر ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]هر گزینه ای که انتخاب می شود باید به حداکثر جریان ترافیک بدون مانع در خیابان های شهر اجازه داده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He goes away to college unimpeded, unrepentant.
[ترجمه گوگل]او بدون مانع و پشیمان به دانشگاه می رود
[ترجمه ترگمان]او بدون هیچ پشیمانی و پشیمانی به دانشگاه می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Now unimpeded, the cells can begin to move around.
[ترجمه گوگل]اکنون بدون مانع، سلول ها می توانند شروع به حرکت کنند
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر بدون ممانعت، سلول ها می توانند به اطراف حرکت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. An unimpeded sweep of meadows and hills formed a peaceful setting.
[ترجمه گوگل]جارو کردن بی‌مانند مراتع و تپه‌ها محیطی آرام را تشکیل می‌داد
[ترجمه ترگمان]کوره راه ها و تپه ها یک غروب آرام تشکیل می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I have a vast ocean, flying unimpeded!
[ترجمه گوگل]من اقیانوس وسیعی دارم که بدون مانع پرواز می کنم!
[ترجمه ترگمان]من یک اقیانوس پهناور و unimpeded در پیش دارم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I craved swiftness, unimpeded action, fluidity, and amorphous New.
[ترجمه گوگل]من هوس سرعت، کنش بی‌مانع، سیالیت، و جدید بی‌شکل بودم
[ترجمه ترگمان]من به سرعت حرکت می کردم، حرکت و حرکت و fluidity را ادامه می دادم و به تازگی در نو به ذهنم خطور می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. An unimpeded sweep of meadows and hills afforded a peaceful setting.
[ترجمه گوگل]جارو کردن بی‌مانند مراتع و تپه‌ها، محیطی آرام را فراهم می‌کرد
[ترجمه ترگمان]یک حرکت بی وقفه از چمن زار و تپه های اطراف آن را آرام و آرام ساخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And the process of assimilation goes on unimpeded.
[ترجمه گوگل]و روند همسان سازی بدون مانع پیش می رود
[ترجمه ترگمان]و فرآیند همانندسازی بدون ممانعت انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It demanded unimpeded access of relief teams.
[ترجمه گوگل]خواستار دسترسی بدون مانع تیم های امدادی شد
[ترجمه ترگمان]این شرکت خواستار دسترسی آزاد به تیم های امدادی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He promised to allow justice to run its course unimpeded.
[ترجمه گوگل]او قول داد که اجازه دهد عدالت بدون هیچ مانعی در جریان باشد
[ترجمه ترگمان]او قول داد که به عدالت اجازه دهد که بدون مانع حرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not impeded, not being hindered

پیشنهاد کاربران

آزادانه، بدون مزاحمت
( دید ) باز
بی قید و شرط - بدون محدودیت - افسارگسیخته - لجام گسیخته
بدون مانع
بلامانع
not obstructed or hindered
مترادف ها: unrestricted, unconstrained, unhindered, unblocked, unhampered, free, open, clear, unchecked, uninhibited, untrammelled, unlimited
بدون محدودیت
پیوسته

بپرس