unimaginative

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of imaginative.
متضاد: artistic, clever, enterprising, fanciful
مشابه: arid, conventional, limited, literal, pedestrian, prosaic

جمله های نمونه

1. The architecture tends to be four-square and unimaginative.
[ترجمه امیرحسین] معماری آنجا چارگوش و خالی از ابتکار بود.
|
[ترجمه گوگل]معماری چهار مربع و بدون تخیل است
[ترجمه ترگمان]این معماری تمایل دارد چهار نوع میدان و قوه تخیل داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The food was adequate but unimaginative.
[ترجمه سعید] غذا کافی بود، اما قابل تصور نبود
|
[ترجمه آنی] غذا کافی و غیر قابل تصور بود.
|
[ترجمه امیرحسین] غذا کافی بود ولی ابتکاری در آن وجود نداشت
|
[ترجمه گوگل]غذا کافی بود اما بی تخیل
[ترجمه ترگمان]غذا کفایت می کرد، اما بدون فکر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her second husband was a steady, unimaginative, corporate lawyer.
[ترجمه گوگل]شوهر دوم او یک وکیل ثابت، بی تخیل و شرکتی بود
[ترجمه ترگمان]شوهر دومش، یک وکیل دعاوی، بدون unimaginative، بدون unimaginative و بدون unimaginative بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The production was plodding and unimaginative.
[ترجمه گوگل]تولید پر شور و بی خیال بود
[ترجمه ترگمان]تولید مثل کار طاقت فرسا و unimaginative بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He is an unimaginative individual who does everything by the book.
[ترجمه گوگل]او فردی بی تخیل است که همه چیز را با کتاب انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]او فردی با قوه تخیل است که همه چیز را به وسیله کتاب انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His profanity was unimaginative.
[ترجمه گوگل]فحاشی او غیرقابل تصور بود
[ترجمه ترگمان] کفر اون بی خیالش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He's so slow, so unimaginative, so lifeless.
[ترجمه گوگل]او خیلی کند است، خیلی بی خیال، خیلی بی روح است
[ترجمه ترگمان]اون خیلی کند و بی unimaginative
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Law was a highly efficient, rather unimaginative, detailed administrator, given political force by a strong sense of partisan combativeness.
[ترجمه گوگل]لاو مدیری بسیار کارآمد، نسبتاً بی تخیل و با جزئیات بود که با احساس قوی جنگ طلبی حزبی، نیروی سیاسی به او داده شد
[ترجمه ترگمان]قانون یک مدیر دقیق، نسبتا با قوه تخیل، با توجه به نیروی سیاسی با حس قوی از مبارزه طلبی حزبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Imaginative people are winners. Unimaginative people are losers. Dr T. P. Chia
[ترجمه گوگل]افراد تخیل برنده هستند افراد بی خیال بازنده هستند دکتر تی پی چیا
[ترجمه ترگمان]Imaginative نفر برنده هستند unimaginative نفر بازنده هستند دکتر تی پی چیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Deaf workers find their careers blocked by unimaginative employers.
[ترجمه گوگل]کارگران ناشنوا متوجه می شوند که مشاغل آنها توسط کارفرمایان بی خیال مسدود شده است
[ترجمه ترگمان]کارگران ناشنوا در حال یافتن شغل خود توسط کارفرمایان unimaginative قوه تخیل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Down deep, Clive was unimaginative, inactive, petty, unquestioning.
[ترجمه گوگل]در اعماق، کلایو بی خیال، غیرفعال، کوچک و بی چون و چرا بود
[ترجمه ترگمان]عمیق پایین، کلایو بدون فکر، بدون هیچ کاری، پست و بی چون و چرا عاری از تخیل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But to the eye of the ordinary, unimaginative traveler, they are invisible.
[ترجمه گوگل]اما به چشم یک مسافر معمولی و بی خیال، آنها نامرئی هستند
[ترجمه ترگمان]اما به نظر مسافر معمولی، بی unimaginative، آن ها نامریی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Film critics called it a monumentally unimaginative movie.
[ترجمه گوگل]منتقدان فیلم آن را فیلمی به یاد ماندنی بدون تخیل خواندند
[ترجمه ترگمان]منتقدان فیلم آن را یک فیلم ماندگار و ساختگی خواندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The newspaper called the plan timid and unimaginative.
[ترجمه گوگل]روزنامه این طرح را ترسو و بی خیال خواند
[ترجمه ترگمان]این روزنامه این طرح را timid و unimaginative خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Little Boys who play truant from school are unimaginative.
[ترجمه گوگل]پسرهای کوچکی که از مدرسه فرار می کنند، بی خیال هستند
[ترجمه ترگمان]بچه های کوچک که از مدرسه فرار می کنند، بی unimaginative
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• lacking imagination, dull, unoriginal, commonplace
you say that people are unimaginative when they do not use their imagination enough in what they do.

پیشنهاد کاربران

در رابطه با شخص: کسی که درک درستی نداره.
در رابطه با نظرات و راه حل ها: اونایی که خوب سنجیده نشدن.
نزدیک به shallow
بی ذوق، بی قریحه، خلاقیت نداشتن
شخص غیرخلاق
واقع بین
غیر قابل تصور، دوراز ذهن
کج اندیش
ناانگاشتی ، ناپنداشتی ، نا گمانی ، غیر خیالی ، غیر تخیلی ، غیر تصوری ، غیر حدسی
کسل کننده، بدون ابتکار، مبتذل