unimaginable

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of imaginable.
متضاد: imaginable
مشابه: impossible, inconceivable

جمله های نمونه

1. Such speed of travel was unimaginable before the railway age.
[ترجمه گوگل]چنین سرعتی در سفر قبل از عصر راه آهن غیرقابل تصور بود
[ترجمه ترگمان]این سرعت سفر قبل از عصر راه آهن غیرقابل تصور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The scale of the fighting is almost unimaginable.
[ترجمه گوگل]وسعت نبرد تقریبا غیر قابل تصور است
[ترجمه ترگمان]مقیاس مبارزه تقریبا غیرقابل تصور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The children here have lived through unimaginable horrors.
[ترجمه گوگل]بچه‌های اینجا وحشت‌های غیرقابل تصوری را تجربه کرده‌اند
[ترجمه ترگمان]بچه هایی که اینجا زندگی می کنند با وحشت غیرقابل تصور زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We all believed it unimaginable that he had lived alone on a deserted island for so long.
[ترجمه گوگل]همه ما باور نداشتیم که او برای مدت طولانی تنها در یک جزیره متروک زندگی کرده باشد
[ترجمه ترگمان]همه ما باور داشتیم که او مدت زیادی در یک جزیره دورافتاده زندگی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This level of success would have been unimaginable just last year.
[ترجمه گوگل]این سطح از موفقیت در سال گذشته غیرقابل تصور بود
[ترجمه ترگمان]این سطح موفقیت در سال گذشته غیرقابل تصور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The suffering inflicted on these children was unimaginable.
[ترجمه گوگل]رنجی که بر این کودکان تحمیل شده بود غیرقابل تصور بود
[ترجمه ترگمان]رنجی که به این کودکان مبتلا شده غیرقابل تصور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Because he went further than most into that unimaginable world of extreme pain and violence.
[ترجمه گوگل]زیرا او بیش از همه به دنیای غیرقابل تصور درد و خشونت شدید رفت
[ترجمه ترگمان]از آنجا که بیش از همه به آن دنیای غیرقابل تصور از درد شدید و خشونت می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The two made unimaginable amounts of money.
[ترجمه گوگل]آن دو پول غیرقابل تصوری به دست آوردند
[ترجمه ترگمان]این دو به مقدار پولی غیرقابل تصور بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The gargantuan effort was conducted under almost unimaginable conditions of hardship and coercion.
[ترجمه گوگل]تلاش عظیم در شرایط تقریباً غیرقابل تصور سختی و اجبار انجام شد
[ترجمه ترگمان]این اقدام عظیم تحت شرایط تقریبا غیرقابل تصور سختی و اعمال زور اجرا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is not simply that Spiegelman reduces unimaginable statistics and intolerable realities to concrete and manageable proportions.
[ترجمه گوگل]صرفاً این نیست که اشپیگلمن آمارهای غیرقابل تصور و واقعیت های غیرقابل تحمل را به ابعاد ملموس و قابل کنترل تقلیل می دهد
[ترجمه ترگمان]این به سادگی نیست که Spiegelman آمار غیرقابل تصور و واقعیت های غیرقابل تحمل را به نسبت های بتونی و قابل مدیریت کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He laughed to near crying over unimaginable details.
[ترجمه گوگل]او به خاطر جزئیات غیرقابل تصور تقریباً گریه کرد
[ترجمه ترگمان]او به خاطر جزئیات غیرقابل تصور، به گریه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The agony was unimaginable; she had never thought that there could be such pain in the world.
[ترجمه گوگل]رنج غیرقابل تصور بود او هرگز فکر نمی کرد که چنین دردی در جهان وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]درد غیرقابل تصور بود؛ هرگز فکر نمی کرد که چنین دردی در دنیا وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Most of us, however, take life for granted. We know that one day we must die, but usually we picture that day as far in the future. When we are in buoyant health, death is all but unimaginable. We seldom think of it. The days stretch out in an endless vista. So we go about our petty tasks, hardly aware of our listless attitude toward life.
[ترجمه گوگل]با این حال، بسیاری از ما زندگی را بدیهی می دانیم ما می دانیم که یک روز باید بمیریم، اما معمولاً آن روز را در آینده دورتر تصور می کنیم وقتی ما در سلامت شناور هستیم، مرگ غیرقابل تصور است ما به ندرت به آن فکر می کنیم روزها در چشم اندازی بی پایان دراز می شوند بنابراین، به سختی از نگرش بی حوصله خود نسبت به زندگی آگاه هستیم، کارهای کوچک خود را انجام می دهیم
[ترجمه ترگمان]با این حال اکثر ما زندگی را مسلم فرض می کنیم ما می دانیم که یک روز باید بمیریم، اما معمولا آن روز را در آینده تصویر می کنیم هنگامی که ما در سلامت شناور هستیم، مرگ تنها چیزی نیست که غیرقابل تصور است به ندرت به آن فکر می کنیم روزها به چشم انداز بی پایان کشیده می شوند بنابراین ما به کاره ای کوچک مان می پردازیم و به ندرت از نگرش listless نسبت به زندگی آگاه می شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• impossible to imagine; inconceivable, incredible, improbable
something that is unimaginable is difficult to imagine or understand properly, because it is not part of people's normal experience.

پیشنهاد کاربران

غیرمنتظره
کاش تا جای ممکن از ترکیب نامأنوس غیر قابلِ و قابلِ. . . کمتر استفاده کنیم:
غیرقابل تصور بود= تصور کردنی نبود/تصورناپذیر بود/در تصور نمی گنجید
غیر قابل پیش بینی= پیش بینی ناپذیر
قابل اشتعال= اشتعال زا
...
[مشاهده متن کامل]

قابل احترام= محترم
قابل دسترسی است= در دسترس است
غیر قابل دسترس= خارج از دسترس
قابل ستایش= در خور ستایش
و بسیاری معادل های زیبا و روان فارسی

نمیتوان حدس زد یا قابل تصور نیست
باورنکردنی
Adjective :
غیر قابل تصور
غیر قابل پیش بینی
غیر قابل حدس زدن
حدس نزدنی
پیش بینی نشدنی

بپرس