unhorse

/ˌʌnˈhɔːrs//ˌʌnˈhɔːs/

معنی: جابجا کردن، از اسب افتادن یا پیاده شدن، از جای خود تکان دادن
معانی دیگر: از اسب فرو افکندن، اسب را از گاری یادرشگه باز کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unhorses, unhorsing, unhorsed
• : تعریف: to cause to fall from a horse.

مترادف ها

جابجا کردن (فعل)
displace, substitute, heave, replace, winkle, supplant, dislocate, translocate, reposit, unhorse

از اسب افتادن یا پیاده شدن (فعل)
unhorse

از جای خود تکان دادن (فعل)
unhorse

انگلیسی به انگلیسی

• cause to fall from a horse; unseat

پیشنهاد کاربران

بپرس