unhealthy

/ənˈhelθi//ʌnˈhelθi/

معنی: بیمار، ناخوش، غیر سالم، ناسالم، ناتندرست، ناخوشی اور
معانی دیگر: مریض، بد برای سلامتی، مضر، زیانبخش، پرمخاطره، خطرناک، غیر اخلاقی، فساد آور، بیمار گونه، نابهنجار، غیر طبیعی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: unhealthier, unhealthiest
مشتقات: unhealthily (adv.), unhealthiness (n.)
(1) تعریف: in bad health; ill; sickly.
مترادف: ailing, ill, sick, unwell
متضاد: healthful, healthy, sound
مشابه: bad, diseased, feeble, frail, indisposed, infirm, poorly, sickly, unfit, unsound, unwholesome, weak

(2) تعریف: suggesting or showing ill health.
مترادف: morbid, sickly, unwholesome
متضاد: healthy

- an unhealthy yellowness around the eyes
[ترجمه گوگل] زردی ناسالم دور چشم
[ترجمه ترگمان] زردی ناسالم در چشمانش زردی داشت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: tending to cause poor health or disease.
مترادف: insalubrious, noxious, unwholesome
متضاد: benign, healthful, healthy
مشابه: bad, damaging, deleterious, detrimental, harmful, injurious, malignant, morbid, noisome, pestilential, septic, toxic, unhygienic, unsanitary, virulent

- unhealthy habits
[ترجمه گوگل] عادات ناسالم
[ترجمه ترگمان] عادات ناسالم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- an unhealthy climate
[ترجمه گوگل] آب و هوای ناسالم
[ترجمه ترگمان] آب و هوای ناسالم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: tending to reflect or cause moral or ethical weakness.
مترادف: corrupting, unwholesome
مشابه: bad, base, degrading, immoral, noxious, perverted, polluting

- an unhealthy interest in violence
[ترجمه گوگل] علاقه ناسالم به خشونت
[ترجمه ترگمان] یک علاقه ناسالم به خشونت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the unhealthy habit of cigarette smoking
عادت مضر سیگار کشیدن

2. he was unhealthy for a long time
مدتی مدید بیمار بود.

3. it was unhealthy to criticize the government
انتقاد از دولت خطرناک بود.

4. a damp, ferverish, unhealthy place
محلی مرطوب و تب آور و ناسالم

5. her skin had an unhealthy yellowish tinge
پوست او ته رنگ زرد و بیمار گونه ای داشت.

6. Avoid unhealthy foods such as hamburger and chips.
[ترجمه S] از غذا های ناسالم خودداری کنیدمانند همبرگر و چیپس
|
[ترجمه گوگل]از خوردن غذاهای ناسالم مانند همبرگر و چیپس خودداری کنید
[ترجمه ترگمان]از غذاهای ناسالم مانند همبرگر و همبرگر خودداری کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His eyeballs were an unhealthy yellow.
[ترجمه گوگل]کره چشمش زرد ناسالم بود
[ترجمه ترگمان]مردمک چشم هایش زرد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His skin had an unhealthy greyish tinge.
[ترجمه گوگل]پوست او یک رنگ خاکستری ناسالم داشت
[ترجمه ترگمان]پوستش کمی رنگ خاکستری داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He had an unhealthy interest in disease and death.
[ترجمه گوگل]او علاقه ای ناسالم به بیماری و مرگ داشت
[ترجمه ترگمان]او به بیماری و مرگ علاقه خاصی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Frank has developed what I would term an unhealthy relationship with these people.
[ترجمه گوگل]فرانک رابطه ای ناسالم با این افراد ایجاد کرده است
[ترجمه ترگمان]فرانک کاری کرده است که من یک رابطه ناسالم با این افراد را در نظر می گیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. MacGregor believes it is unhealthy to lead a life with no interests beyond politics.
[ترجمه گوگل]مک گرگور معتقد است که داشتن یک زندگی بدون هیچ علاقه ای فراتر از سیاست ناسالم است
[ترجمه ترگمان]MacGregor معتقد است که رهبری یک زندگی بدون منافع فراتر از سیاست ناسالم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The sick boy had an unhealthy flush and must have contracted pneumonia.
[ترجمه گوگل]پسر بیمار گرگرفتگی ناسالم داشت و حتماً به ذات الریه مبتلا شده بود
[ترجمه ترگمان]کودک بیمار سرخی ناخوشایندی داشت و باید سینه پهلو کرده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They looked poor and unhealthy.
[ترجمه گوگل]آنها فقیر و ناسالم به نظر می رسیدند
[ترجمه ترگمان]خیلی فقیر و ناسالم به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He worked in the notoriously unhealthy environment of a coal mine.
[ترجمه گوگل]او در محیط بدنام ناسالم یک معدن زغال سنگ کار می کرد
[ترجمه ترگمان]او در محیط بسیار ناسالم معدن زغال سنگ کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. His face took on an unhealthy whitish hue.
[ترجمه گوگل]صورتش رنگ سفید ناسالمی به خود گرفت
[ترجمه ترگمان]چهره اش از رنگ unhealthy به سفیدی می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Eye problems can indicate an unhealthy lifestyle with subsequent suppression of the immune system.
[ترجمه گوگل]مشکلات چشمی می تواند نشان دهنده یک سبک زندگی ناسالم با سرکوب بعدی سیستم ایمنی باشد
[ترجمه ترگمان]مشکلات چشم می تواند بیانگر سبک زندگی ناسالم با سرکوب متعاقب سیستم ایمنی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بیمار (صفت)
sick, ill, bedfast, sickly, unhealthy, bedrid, bedridden, woozy

ناخوش (صفت)
sick, ill, unwell, morbid, unsound, peccant, sickly, unhealthy, crapulous

غیر سالم (صفت)
deviant, unhealthy, unclean, unwholesome

ناسالم (صفت)
morbid, unsound, unhealthy, insanitary

ناتندرست (صفت)
sick, unhealthy

ناخوشی اور (صفت)
unhealthy

انگلیسی به انگلیسی

• unwell, sick, diseased; not good for one's health
something that is unhealthy is likely to cause illness or poor health.
unhealthy people are not very fit or are often ill.
unhealthy is used to describe behaviour and attitudes that seem extreme or unnatural.

پیشنهاد کاربران

۱. ناسالم. مضر. ناخوش. بیمار ۲. بیمارگونه. غیرطبیعی ۴. خطرناک
مثال:
You shouldn’t eat unhealthy foods.
شما نباید غذاهای ناسالم بخورید.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : unhealthiness
✅️ صفت ( adjective ) : unhealthy
✅️ قید ( adverb ) : unhealthily
ناکارآمد
مریضی
ناسالم برای تغذیه ها
unhealthy ( adj ) = harmful ( adj )
به معناهای: مضر، زیان بخش، زیان بار، پرگزند، مضرت بخش
مضر، ناسالم
ناسالم_مضر
غیر سالم . مریض

بپرس