unhappiness

/ʌnˈhæp.ɪ.nəs//ʌnˈhæp.ɪ.nəs/

بد بختی

جمله های نمونه

1. That there was no room for unhappiness as long as I was free.
[ترجمه Shaghayegh] تازمانی که من آزاد بودم هیچ وقت ناراحت نمی شدم
|
[ترجمه گوگل]اینکه تا زمانی که من آزادم جایی برای ناراحتی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که من آزاد بودم، جایی برای ناراحتی وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Her unhappiness was apparent to everyone.
[ترجمه شان] ناخشنودی او بر همگان آشکار بود.
|
[ترجمه گوگل]ناراحتی او برای همه آشکار بود
[ترجمه ترگمان]ناراحتی او نسبت به همه آشکار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Bottling up your anger can only lead to unhappiness.
[ترجمه گوگل]خنثی کردن خشم تنها می تواند منجر به ناراحتی شود
[ترجمه ترگمان]این عصبانیت باعث میشه که خشم تو فقط منجر به بدبختی بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Unhappiness was woven into the natural fabric of people's lives.
[ترجمه گوگل]ناراحتی در بافت طبیعی زندگی مردم تنیده شد
[ترجمه ترگمان]بدبختی در بافت طبیعی زندگی مردم تنیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He shows no overt signs of his unhappiness.
[ترجمه گوگل]او هیچ نشانه آشکاری از ناراحتی خود را نشان نمی دهد
[ترجمه ترگمان]او نشانه های آشکار unhappiness را در خود نشان نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Many people are unable to articulate the unhappiness they feel.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم قادر به بیان ناراحتی خود نیستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم قادر نیستند نارضایتی خود را بیان کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He has, by submitting his resignation, signalled his unhappiness with the government's decision.
[ترجمه گوگل]او با ارائه استعفای خود از نارضایتی خود از تصمیم دولت خبر داده است
[ترجمه ترگمان]او با ارائه استعفای خود، از نارضایتی خود از تصمیم دولت خبر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He caused his parents much unhappiness.
[ترجمه گوگل]او باعث ناراحتی والدینش شد
[ترجمه ترگمان]او موجب ناراحتی پدر و مادرش شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Remember that you are partially responsible for their unhappiness.
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید که تا حدی مسئول ناراحتی آنها هستید
[ترجمه ترگمان]به خاطر داشته باش که تو تا اندازه ای مسئول بدبختی آن ها هستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A lot of her unhappiness is due to boredom.
[ترجمه گوگل]بسیاری از ناراحتی های او به دلیل کسالت است
[ترجمه ترگمان]خیلی از بدبختی او ناشی از ملالت و ملال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Unhappiness had deadened her to the lives of others.
[ترجمه گوگل]ناراحتی او را به جان دیگران انداخته بود
[ترجمه ترگمان]بدبختی او را در زندگی دیگران خاموش کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Love is a sovereign remedy for unhappiness.
[ترجمه گوگل]عشق یک درمان مستقل برای ناراحتی است
[ترجمه ترگمان]عشق یک علاج قطعی برای بدبختی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I can understand his unhappiness. But to attempt suicide!
[ترجمه گوگل]من می توانم ناراحتی او را درک کنم اما اقدام به خودکشی!
[ترجمه ترگمان]من می توانم ناراحتی او را درک کنم اما قصد خودکشی دارد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His unhappiness was understandable.
[ترجمه گوگل]ناراحتی او قابل درک بود
[ترجمه ترگمان]His قابل درک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The best cure for unhappiness is to hurl yourself into your work.
[ترجمه گوگل]بهترین درمان برای ناراحتی این است که خود را به کارتان بیاندازید
[ترجمه ترگمان]بهترین درمان بدبختی اینه که خودت رو به کار خودت بندازی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• miserableness, sadness, dejection

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : unhappiness
✅️ صفت ( adjective ) : unhappy
✅️ قید ( adverb ) : unhappily
ناشادی
ناشادبودن
ناراحتی
نارضایتی - ناخشنودی

بپرس