ungracious

/ʌnˈɡreɪʃəs//ʌnˈɡreɪʃəs/

معنی: منفور، خشن، خارج از نزاکت، ناصواب
معانی دیگر: ناخوشایند، عاری از لطف و گیرایی، زننده، نامطبوع

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: ungraciously (adv.), ungraciousness (n.)
• : تعریف: lacking social manners or graces; discourteous; rude.
مترادف: discourteous, ill-bred, ill-mannered, impolite, rude, uncivil, uncouth, unmannerly
متضاد: chivalrous, gracious, polite
مشابه: improper, inconsiderate, indecorous, insensitive, presumptuous, tactless, uncivilized, uncultured, unrefined

جمله های نمونه

1. It was ungracious of me not to acknowledge your help.
[ترجمه گوگل]از من ناخوشایند بود که کمک شما را تصدیق نکردم
[ترجمه ترگمان]از من دور بود که به کمک شما اعتراف نکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I was often rude and ungracious in refusing help.
[ترجمه گوگل]من اغلب در امتناع از کمک بی ادب و بی رحم بودم
[ترجمه ترگمان]اغلب خشن و بی ungracious بودم که از کمک خودداری کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It is ungracious of me not to acknowledge your help.
[ترجمه گوگل]از من ناپسند است که کمک شما را تصدیق نکنم
[ترجمه ترگمان]از من دور است که به کمک شما اعتراف نکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was very ungracious of me.
[ترجمه گوگل]از من خیلی بی رحمانه بود
[ترجمه ترگمان]برای من خیلی ناخوشایند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There is nothing ungracious about that comment.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز ناخوشایندی در مورد آن نظر وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز ناخوشایندی در این مورد وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I long to be ungracious, not ingratiate myself with both men.
[ترجمه گوگل]من آرزو دارم که بی رحم باشم، نه اینکه خود را با هر دو مرد خشنود نکنم
[ترجمه ترگمان]به نظر من، خیلی دور از نزاکت است که با هر دو مرد رفتار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A big ego so utterly ungracious and another big ego, Niki's, that had to swallow that kind of shit.
[ترجمه گوگل]یک نفس بزرگ که کاملاً بی رحمانه است و یک نفس بزرگ دیگر، خود نیکی، که مجبور شد آن نوع گند را ببلعد
[ترجمه ترگمان]یک نفس عمیق بسیار ناخوشایند و یک نفس بزرگ دیگر، نیکی نیکی که مجبور بود این گونه لعنتی را ببلعد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Ungracious living was evinced by. . . doorbells, seven in an eight-roomed house.
[ترجمه گوگل]زندگی نامعقول توسط آشکار شد زنگ های در، هفت در یک خانه هشت اتاقه
[ترجمه ترگمان]زندگی ungracious توسط زنگ در، هفت نفر، توی یه خونه ۸ نفره آشکار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This curt sumMary is not meant to be ungracious.
[ترجمه گوگل]این خلاصه ماری به معنای غیرمهم نیست
[ترجمه ترگمان]این summary کورت به این معنی نیست که ناخوش آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Not courteous or in good taste; ungracious.
[ترجمه گوگل]مودب یا خوش سلیقه نیست؛ بی رحم
[ترجمه ترگمان]نه با ادب و نه با سلیقه خوب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It would be ungracious not to accept your invitation.
[ترجمه گوگل]ناخوشایند است که دعوت شما را نپذیریم
[ترجمه ترگمان]ممکن است که دعوت شما را بپذیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. An ungracious host may give visitors one more reason to protest.
[ترجمه گوگل]یک میزبان بی رحم ممکن است یک دلیل دیگر برای اعتراض به بازدیدکنندگان ارائه دهد
[ترجمه ترگمان]یک میزبان نامطبوع ممکن است به بازدیدکنندگان یک دلیل دیگر برای اعتراض بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It would be most ungracious and impolite to refuse a simple invitation to supper with him.
[ترجمه گوگل]رد کردن یک دعوت ساده برای صرف شام با او بسیار ناپسند و بی ادبانه خواهد بود
[ترجمه ترگمان]بی آن که ادب و نزاکت را رد کند، دعوت به شام را با او رد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. After Anna's kindness to me, I don't want to seem ungracious.
[ترجمه گوگل]بعد از محبتی که آنا به من کرد، نمی خواهم بی رحم به نظر برسم
[ترجمه ترگمان]بعد از مهربانی آنا، نمی خواهم دلخور به نظر برسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منفور (صفت)
abominable, hated, unpopular, loathed, obnoxious, outcast, cussed, loathsome, ungracious, scurvy

خشن (صفت)
raucous, rough, harsh, coarse, randy, rude, sore, tough, high, brutish, brute, wooden, blatant, stark, impolite, bearish, churlish, caddish, unkempt, blowsy, blowzy, boorish, indelicate, ragged, brusque, stocky, gruff, hoarse, plebeian, offish, crusty, scabrous, woolly, ungracious, iron-bound, rough-and-ready, rowdy, scraggy, truculent, unmannered

خارج از نزاکت (صفت)
improper, indecent, ungracious

ناصواب (صفت)
ungracious, unhandsome

انگلیسی به انگلیسی

• not gracious; discourteous, impolite; unpleasing
if you are ungracious, you are not polite or friendly in your speech or behaviour, especially when someone is apologizing to you or thanking you.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: Showing a lack of kindness or politeness 😤
🔍 مترادف: Rude
✅ مثال: His ungracious behavior at the party made everyone uncomfortable.
💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Thoughtless
🔘 Unthoughtful
🔘 Unthinking
🔘 Unconcerned
🔘 Uncaring
🔘 Unmindful
🔘 Heedless
🔘 Unheeding
🔘 Insensitive
🔘 Unsympathetic
...
[مشاهده متن کامل]

🔘 Tactless
🔘 Intolerant
🔘 Rude
🔘 Ungracious
🔘 Inconsiderate
✅ Definition:
👉 Describing someone who shows a lack of consideration or care for others.

بپرس