فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unfrocks, unfrocking, unfrocked
حالات: unfrocks, unfrocking, unfrocked
• : تعریف: to deprive of priestly status.
- The priest was deemed a heretic and was unfrocked.
[ترجمه گوگل] کشیش را بدعت گذار تلقی کردند و او را باز کردند
[ترجمه ترگمان] کشیش را بدعتگذار فرض کردند و جامه روحانیت را از تن بیرون آوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کشیش را بدعتگذار فرض کردند و جامه روحانیت را از تن بیرون آوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید