unforgiving

/ənfərˈɡɪvɪŋ//ˌʌnfəˈɡɪvɪŋ/

بی گذشت، کینه جو

جمله های نمونه

1. He was an unforgiving man who never forgot a slight.
[ترجمه گوگل]او مردی نابخشودنی بود که هیچ چیز کوچکی را فراموش نمی کرد
[ترجمه ترگمان]او آدم unforgiving بود که هرگز یک ذره را فراموش نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He finds human foibles endearing, but is unforgiving of pretension.
[ترجمه گوگل]او ناتوانی‌های انسانی را دوست‌داشتنی می‌بیند، اما از تظاهر نمی‌بخشد
[ترجمه ترگمان]ضعف های بشری را دوست داشتنی می یابد، اما هیچ of ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The island is an unforgiving place in winter.
[ترجمه گوگل]این جزیره در زمستان مکانی نابخشودنی است
[ترجمه ترگمان]این جزیره در زمستان یک مکان ناعادلانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was not an accusatory or unforgiving piece of writing and it was in fact rather moderate and conciliatory in its tone.
[ترجمه گوگل]این نوشته‌ای متهم‌کننده یا نابخشودنی نبود و در واقع لحن نسبتاً معتدل و آشتی‌جویانه‌ای داشت
[ترجمه ترگمان]این یک تکه ادبی یا unforgiving نبود و در حقیقت لحن آن نسبتا ملایم و آشتی جویانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Miles screamed and fell into an unforgiving darkness filled with endless pain and memories.
[ترجمه گوگل]مایلز فریاد زد و در تاریکی نابخشودنی پر از درد و خاطرات بی پایان افتاد
[ترجمه ترگمان]مایلز جیغ کشید و در تاریکی unforgiving فرو رفت که پر از درد و خاطرات بی پایان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And in the 1930s he had been unforgiving towards these friends of his youth.
[ترجمه گوگل]و در دهه 1930 نسبت به این دوستان دوران جوانی خود بی بخشش بود
[ترجمه ترگمان]و در دهه ۱۹۳۰ او نسبت به این دوستان جوانش نسبت به او نامهربان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. To emphasise his authority the unforgiving Rangers boss exposed Roberts to a humiliating period as a reserve team substitute.
[ترجمه گوگل]برای تاکید بر اقتدار خود، رئیس رنجرز نابخشوده رابرتز را در معرض یک دوره تحقیرآمیز به عنوان جایگزین تیم ذخیره قرار داد
[ترجمه ترگمان]برای تاکید بر قدرت خود، رئیس بی رحم رنجرز، رابرتس را به عنوان جانشین تیم رزرو، در یک دوره تحقیر آمیز قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. An unforgiving managerial continuum reaching from the father to the oldest remembered paternal relative sits in stony judgment.
[ترجمه گوگل]یک تداوم مدیریتی نابخشودنی که از پدر به قدیمی‌ترین خویشاوند پدری به یادگار می‌رسد، در قضاوت سنگی نشسته است
[ترجمه ترگمان]یک سلسله پیوسته مدیریتی که از پدر به قدیمی ترین خویشاوندان پدرانه خود می رسد در حکم سنگی نشسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The road was unforgiving, dealing the Lakers a whopping 10 losses in the first 13 away games.
[ترجمه گوگل]جاده نابخشودنی بود و لیکرز 10 باخت در 13 بازی اول خارج از خانه داشت
[ترجمه ترگمان]جاده نامهربان بود و با تیم لیکرز ۱۰ باخت در ۱۳ بازی دور اول داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The slalom kayak is fragile, uncomfortable and with unforgiving edges.
[ترجمه گوگل]کایاک اسلالوم شکننده، ناراحت کننده و با لبه های نابخشودنی است
[ترجمه ترگمان]کایاک در کایاک انفرادی، ضعیف، راحت و با حاشیه های نازک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Let me remember how unforgiving the nuclear power industry is.
[ترجمه گوگل]بگذارید به یاد بیاورم که صنعت انرژی هسته ای چقدر نابخشودنی است
[ترجمه ترگمان]بگذارید به خاطر داشته باشم که صنعت انرژی هسته ای چقدر بی رحم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Today's traffic is fast and unforgiving of equine errors and terrors.
[ترجمه گوگل]ترافیک امروزی سریع و نابخشودنی از خطاها و وحشت اسب ها است
[ترجمه ترگمان]ترافیک امروز به سرعت و بدون ترس و وحشت اسبی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The unforgiving finger of fate always seemed to single out Frank Haffey but eventually the fall-guy had his day.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که انگشت نابخشودنی سرنوشت همیشه فرانک هافی را متمایز می کرد، اما در نهایت این مرد پاییزی روز خود را سپری کرد
[ترجمه ترگمان]انگشت سرکش سرنوشت همیشه به نظر می رسید که فرانک Haffey، اما بالاخره مردی که سقوط کرده بود، روز او را فرا گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. My girlfriend has a rather unforgiving nature so I don't think that I'll tell her.
[ترجمه گوگل]دوست دختر من طبیعت نسبتاً نابخشودنی دارد بنابراین فکر نمی کنم به او بگویم
[ترجمه ترگمان]دوست دخترم طبیعت نا unforgiving داره، پس فکر نکنم بهش بگم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In these hard and unforgiving times, some people have struggled as they've never had to before.
[ترجمه گوگل]در این دوران سخت و نابخشوده، برخی از مردم همانطور که قبلاً هرگز مجبور نبوده‌اند، دست و پنجه نرم کرده‌اند
[ترجمه ترگمان]در این اوقات سخت و بی رحم، برخی از مردم مثل قبل تقلا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not forgiving, not having mercy
if someone is unforgiving, they are unwilling to forgive other people for what they think are bad or mistaken actions.

پیشنهاد کاربران

گذشت ناپذیر
۱. کینه توز. بی گذشت ۲. سخت. بی رحم ۳. نامساعد
مثال:
The island is an unforgiving place in winter.
جزیره در زمستان {از نظر آب و هوایی} یک مکان سخت و نامساعدی است.
اجازه هیچ اشتباهی نداشتن
مثال:
An unforgiving environment where false moves can prove fatal
نابخشودنی
✅بی رحم
unforgiving disease
بیماری بی رحم
مریضی صعب العلاج و سختی که معمولا فرد مبتلا به اون رو از پا در میاره و میکشه
بی مدارا
نادرگذار. [ دَ گ ُ ] ( نف مرکب ) درناگذرنده . عفونکننده . سخت گیر : از سهم و ازسیاست نادرگذار توبر گرگ ژنده پوست بدرد سگ شبان . سوزنی .
ظالم
دشوار، نامساعد، جدی ، طاقت فرسا وسخت = برای آب و هوا و مکان
بی رحم، مبهم

بپرس