unforced


معنی: ساده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of forced.
متضاد: forced

جمله های نمونه

1. I much liked the unforced eloquence of both their slow movements, especially the Schubert-foreseeing Allegretto of the former.
[ترجمه گوگل]من از فصاحت اجباری حرکات آهسته هر دو آنها، به ویژه آلگرتوی پیش بینی شوبرت اولی، بسیار خوشم آمد
[ترجمه ترگمان]من از فصاحت unforced هر دو حرکات آهسته آن ها، به ویژه شوبرت - foreseeing Allegretto از اولی خوشم آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The cool narrative economy and unforced style recall early Fassbinder.
[ترجمه گوگل]اقتصاد روایی سرد و سبک غیر اجباری اوایل فاسبیندر را به یاد می آورد
[ترجمه ترگمان]اقتصاد داستانی جالب و سبک unforced اوایل Fassbinder را به یاد می آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. An unforced error by Faulkner gave away a penalty corner which was converted by Saeed Anjum.
[ترجمه گوگل]خطای اجباری فاکنر باعث شد یک ضربه پنالتی توسط سعید انجم به گل تبدیل شود
[ترجمه ترگمان]یکی از error unforced Faulkner یک گوشه پنالتی کشید که Saeed انجم به آن تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The unforced pace builds children's confidence and keeps their motivation strong.
[ترجمه گوگل]سرعت غیر اجباری باعث ایجاد اعتماد به نفس در کودکان می شود و انگیزه آنها را قوی نگه می دارد
[ترجمه ترگمان]سرعت unforced باعث ایجاد اعتماد به نفس کودکان می شود و انگیزه آن ها را قوی نگه می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Absence of pretense artificiality, full creative intent unforced.
[ترجمه گوگل]عدم وجود تصنع وانمودی، قصد خلاقانه کامل غیراجباری
[ترجمه ترگمان]عدم تظاهر و تظاهر به تظاهر و نیت خلاق و خلاقانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The unforced error count from Tomic was unbelievably low in the first set.
[ترجمه گوگل]تعداد خطاهای اجباری تومیک در ست اول به طرز باورنکردنی کم بود
[ترجمه ترگمان]شمارش خطای unforced از Tomic به طور باورنکردنی در مجموعه اول کم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. School discipline must be unforced strictly.
[ترجمه گوگل]انضباط مدرسه باید به شدت اجرا نشود
[ترجمه ترگمان]انضباط مدرسه باید اکیدا ممنوعه باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. O'Neill has Naipaul's gift for creating unforced novelistic connections in a world of forced ideological connections.
[ترجمه گوگل]اونیل استعداد نایپل را برای ایجاد پیوندهای رمانیستی اجباری در دنیای ارتباطات ایدئولوژیک اجباری دارد
[ترجمه ترگمان]اونیل توانایی Naipaul برای ایجاد ارتباطات novelistic novelistic در دنیایی از پیوندهای ایدئولوژیک اجباری را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Eddie rips down the court and passes to no one, an unforced turnover that makes her blush.
[ترجمه گوگل]ادی زمین را پاره می کند و به هیچ کس پاس نمی دهد، یک چرخش اجباری که او را سرخ می کند
[ترجمه ترگمان]ادی زمین را تکه پاره می کند و به هیچ یک از آن ها نمی گذرد، و از این که او را سرخ می کند، از زمین خارج می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The muscular Stoliarov pulled out the tiebreaker after Hewitt committed a series of unforced errors.
[ترجمه گوگل]استولیاروف عضلانی پس از اینکه هیویت مرتکب یک سری خطاهای غیراجباری شد، تای بریک را بیرون کشید
[ترجمه ترگمان]The عضلانی، tiebreaker را پس از آنکه هویت یک سری از اشتباه ات unforced را مرتکب شد، بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Between them the two women served 27 double-faults and committed 124 unforced errors.
[ترجمه گوگل]بین آنها دو زن 27 خطای دوگانه انجام دادند و 124 خطای غیراجباری مرتکب شدند
[ترجمه ترگمان]این دو زن ۲۷ خطای دوگانه را بکار گرفتند و ۱۲۴ خطای unforced را مرتکب شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Valencia were all over the place at times - unforced errors left, right and centre.
[ترجمه گوگل]والنسیا در مواقعی در همه جا حضور داشت - اشتباهات غیرقابل اجباری در چپ، راست و وسط
[ترجمه ترگمان]والنسیا در زمان به چپ و راست دچار اشتباه می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Include a few casual and apparently off-the-cuff remarks which you can deliver in a relaxed and unforced manner.
[ترجمه گوگل]چند جملات معمولی و ظاهراً خارج از کاف را بگنجانید که می‌توانید با آرامش و بدون اجبار بیان کنید
[ترجمه ترگمان]نکات ساده و ظاهرا خارج از آستین خود را که می توانید به روش راحت و unforced ارائه دهید، قرار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ساده (صفت)
accustomed, ordinary, normal, simple, easy, plain, naive, modest, bare, open-and-shut, artless, onefold, natural, smooth, unobtrusive, unaffected, customary, dupeable, free-standing, simplex, homely, humbly, inartificial, unassuming, simple-minded, uncomplicated, unforced, unlabored, unlaboured, unpretending

انگلیسی به انگلیسی

• not forced

پیشنهاد کاربران

خودانگیخته
بطور طبیعی ، طبیعی، خودبه خودی
خود به خودی
مترادف spontaneously /in a nutural

بپرس