unfledged

/ˌʌnˈfledʒd//ˌʌnˈfledʒd/

معنی: خام دست، نا بالغ، نارسا، پر در نیاورده، کاملا رشد نکرده
معانی دیگر: (پرنده) کاملا پر درنیاورده، کم پر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of a bird, not yet having feathers developed enough for flight.

(2) تعریف: immature or untested.
مشابه: adolescent

جمله های نمونه

1. A small unfledged sparrow on the window sill.
[ترجمه گوگل]یک گنجشک کوچک بی پرده روی لبه پنجره
[ترجمه ترگمان]یک unfledged کوچک روی درگاه پنجره قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. And Hareton has been cast out like an unfledged dunnock!
[ترجمه گوگل]و هاریتون مانند یک دانک بی‌پرده بیرون رانده شده است!
[ترجمه ترگمان]و هیرتن هم مثل یک unfledged dunnock شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. But for Remi, a little unfledged rat, these two months is too long a time.
[ترجمه گوگل]اما برای رمی، یک موش کوچک بی‌پرده، این دو ماه زمان زیادی است
[ترجمه ترگمان]اما برای Remi، این دو ماه خیلی وقت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A strong breeze soon fanned the spark into a flame, and the eaglets, as yet unfledged and helpless, were roasted in their nest and dropped down dead at the bottom of the tree.
[ترجمه گوگل]نسیم شدیدی به زودی جرقه را شعله‌ور کرد و عقاب‌ها که هنوز بی‌پرده و درمانده نشده بودند، در لانه‌شان کباب شدند و مرده در ته درخت رها شدند
[ترجمه ترگمان]باد تندی می وزید و جرقه خود را به شعله آتش می زد، و the که هنوز پر نشده و ناتوان بود، در لانه آن ها برشته شده بود و در ته درخت مرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But did all these innovations turnout to be successful under the existing objective conditions of Chinese financial market and facing those unfledged investors?
[ترجمه گوگل]اما آیا همه این نوآوری‌ها در شرایط عینی موجود بازار مالی چین و رویارویی با آن سرمایه‌گذاران بی‌نظیر موفق بوده‌اند؟
[ترجمه ترگمان]اما آیا همه این نوآوری ها در شرایط عینی موجود در بازار مالی چین موفق بوده و با سرمایه گذاران unfledged رو به رو هستند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The hawk is aerial brother of the wave which he sails over and surveys, those his perfect air-inflated wings answering to the elemental unfledged pinions of the sea.
[ترجمه گوگل]شاهین برادر هوایی موجی است که بر فراز آن قایق می‌رود و آن‌ها را بررسی می‌کند، بال‌های بادکرده‌اش در هوای کامل او به پینی‌های بی‌پرده‌ی عنصری دریا پاسخ می‌دهند
[ترجمه ترگمان]شاهین، برادر هوایی موج است که بر فراز آن حرکت می کند و نقشه برداری می کند، آن بال های بی نقص باد - باد که به the عنصری از دریا پاسخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خام دست (صفت)
gauche, unskilful, clumsy, unskilled, jackleg, unfledged, heavy-handed

نا بالغ (صفت)
immature, unripe, unfledged, underage

نارسا (صفت)
incommensurate, tuneless, puisne, unfledged, inexpressive, unexpressive, insufficient, inaudible

پر در نیاورده (صفت)
unfledged

کاملا رشد نکرده (صفت)
unfledged

انگلیسی به انگلیسی

• lacking experience, immature; (of a bird) not yet having fully-developed feathers for flight

پیشنهاد کاربران

بپرس