unflappable

/ənˈflæpəbəl//ˌʌnˈflæpəbəl/

(عامیانه) خونسرد، خوددار، مایوس نشدنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unflappably (adv.), unflappability (n.)
• : تعریف: not easily made excited or upset, esp. by a sudden crisis.
متضاد: excitable
مشابه: dispassionate

جمله های نمونه

1. A busy manager needs a completely unflappable secretary.
[ترجمه mohammad] یک مدیر پر مشغله به یک منشی خونسرد احتیاج دارد.
|
[ترجمه گوگل]یک مدیر پرمشغله به یک منشی کاملاً غیرقابل انعطاف نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]یک مدیر مشغول به یک منشی کاملا unflappable نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She's totally unflappable - you have to be when working in such a highly-pressured environment.
[ترجمه گوگل]او کاملاً ناتوان است - شما باید در چنین محیطی با فشار زیاد کار کنید
[ترجمه ترگمان]او کاملا unflappable است - باید زمانی که در چنین محیط تحت فشار کار می کنید، باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She writes casually, with unflappable assurance.
[ترجمه گوگل]او معمولی و با اطمینانی غیرقابل انکار می نویسد
[ترجمه ترگمان]او با لحنی عادی و با اطمینانی خونسرد و رسمی می نویسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Like Plum, she was unflappable and smart, but both her role and her manner were different from his.
[ترجمه گوگل]او نیز مانند آلو، ناقابل و باهوش بود، اما هم نقش و هم رفتارش با او متفاوت بود
[ترجمه ترگمان]بله، او خونسرد و باهوش بود، اما هر دو نقش و رفتار او با او فرق داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But the quiet, efficient and unflappable Brett managed to instil more patience into his charge.
[ترجمه گوگل]اما برت ساکت، کارآمد و غیرقابل تلاقی توانست صبر بیشتری را به مسئولیت خود القا کند
[ترجمه ترگمان]اما برت رام، آرام، کارآمد و کارآمد ترتیبی داد تا کاسه صبرش لبریز شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A good radio-host must be unflappable.
[ترجمه گوگل]یک میزبان رادیویی خوب باید غیرقابل انعطاف باشد
[ترجمه ترگمان]یک میزبان خوب رادیویی باید unflappable باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Hogan was a smooth, confident Foreign Office man, unflappable and oozing with reasonableness.
[ترجمه گوگل]هوگان مردی نرم و با اعتماد به نفس در وزارت امور خارجه بود
[ترجمه ترگمان]هوگان یک مرد اداره امور خارجه آرام و مطمئن بود که از منطقی بودن و منطقی بودن آن ها آگاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Who in your organization is unflappable amid change?
[ترجمه گوگل]چه کسی در سازمان شما در میان تغییرات غیرقابل تحسین است؟
[ترجمه ترگمان]چه کسی در سازمان شما در حال تغییر است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A large cock confers unflappable confidence in life. Sexual prowess is no problem for the well-endowed man; just a glimpse of his tumescence will send women everywhere into orgasmic fits.
[ترجمه گوگل]یک خروس بزرگ به زندگی اعتماد به نفسی می دهد قدرت جنسی برای مرد دارای وقف مشکلی ندارد فقط یک نگاه اجمالی به شور و نشاط او زنان را در همه جا به ارگاسم می کشاند
[ترجمه ترگمان]یک کیر بزرگ که بااعتماد به نفس در زندگی وجود دارد شجاعت جنسی برای مرد مهربان هیچ مشکلی ندارد؛ فقط یک نظر اندام تناسلی زنانه را در هر جا که با آن جور در می اید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Rice, another of the 1971 side, was unflappable and is now number two to Arsene Wenger.
[ترجمه گوگل]رایس، یکی دیگر از تیم های سال 1971، غیرقابل تحسین بود و اکنون شماره دو آرسن ونگر است
[ترجمه ترگمان]رایس، یکی دیگر از طرف ۱۹۷۱، unflappable بود و اکنون شماره دو برای Arsene Wenger قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. My secretary's quite unflappable and would keep working even if the office was burning down!
[ترجمه گوگل]منشی من کاملاً ناتوان است و حتی اگر دفتر در حال سوختن باشد به کار خود ادامه می دهد!
[ترجمه ترگمان]منشی من کاملا خونسرد است و اگر دفتر کار کند کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Beneath his smart, generous, unflappable exterior lurks massive insecurity.
[ترجمه گوگل]در زیر نمای بیرونی باهوش، سخاوتمند و غیرقابل تلاقی او ناامنی عظیمی نهفته است
[ترجمه ترگمان]در زیر ظاهر smart، ظاهری خونسرد، نا امنی پنهان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The driver unflappable also, sit to say firmly then: " Yes, your essence, you are spermatozoon. "
[ترجمه گوگل]راننده هم که تکان نمی خورد، بنشین تا محکم بگوید: «بله، ذات تو، تو اسپرم هستی»
[ترجمه ترگمان]راننده نیز می نشیند تا قاطعانه بگوید: \" بله، جوهر تو، تو spermatozoon \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Giants always said he had the stuff, the command, the unflappable nature of the very best pitchers.
[ترجمه گوگل]غول‌ها همیشه می‌گفتند که او چیزها، فرمان‌ها و ماهیت غیرقابل انعطاف بهترین پارچ‌ها را دارد
[ترجمه ترگمان]او همیشه می گفت که او این چیزها را دارد، دستور، ماهیت unflappable بهترین کوزه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• calm, composed; imperturbable, not easily upset or agitated
someone who is unflappable is always calm and never panics or gets upset or angry.

پیشنهاد کاربران

خونسرد. خوددار. خویشتن دار
مثال:
A busy manager needs a completely unflappable secretary.
یک مدیر پر مشغله به یک منشی کاملا خونسرد و خویشتن دار نیاز دارد.
خویشتندار، خونسرد، آرام، خوددار، مسلط به خود
Calm and relaxed even in a stressful situation
. He was his usual unflappable self

بپرس