unfit

/ənˈfɪt//ˌʌnˈfɪt/

معنی: ناجور، نا شایسته، نا کار، نا مناسب، غیرمقبول، ناباب، نا مناسب کردن
معانی دیگر: فاقد شرایط لازم، فاقد صلاحیت، (از نظر روانی یا جسمی) بیمار گونه، (برای کار بخصوص) به درد نخور

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not suitable or appropriate for some purpose.
متضاد: fit, suitable

- The water was judged unfit to drink.
[ترجمه علی81] آب برای نوشیدن نامناسب تشخیص داده شد
|
[ترجمه گوگل] آب برای نوشیدن مناسب نبود
[ترجمه ترگمان] آب به حکم آب خوردن مناسب نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That outfit is unfit for a wedding.
[ترجمه گوگل] این لباس برای عروسی مناسب نیست
[ترجمه ترگمان] این لباس برای عروسی مناسب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not meeting a standard; unqualified.
مشابه: unqualified

- He'd had no experience in government and he was considered unfit for public office.
[ترجمه گوگل] او هیچ تجربه ای در دولت نداشت و برای مناصب دولتی مناسب نبود
[ترجمه ترگمان] او هیچ تجربه ای در دولت نداشت و برای اداره عمومی مناسب محسوب نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in poor physical or mental condition.
متضاد: fit
مشابه: soft

- The students who were deemed unfit were required to take additional physical education courses.
[ترجمه گوگل] دانش آموزانی که نامناسب تشخیص داده شدند ملزم به گذراندن دوره های تربیت بدنی اضافی شدند
[ترجمه ترگمان] دانشجویانی که نامناسب تشخیص داده می شدند باید دوره های آموزشی فیزیکی بیشتری را بگذرانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was declared unfit and in need of psychiatric treatment.
[ترجمه گوگل] او را ناتوان و نیاز به درمان روانپزشکی اعلام کردند
[ترجمه ترگمان] او به هیچ وجه مناسب درمان روانی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unfits, unfitting, unfitted
مشتقات: unfitted (adj.), unfitting (adj.), unfitly (adv.), unfitness (n.)
• : تعریف: to make unsuitable or inappropriate; disqualify.

- His criminal record unfits him to be a judge.
[ترجمه حامد] سابقه جنایی اش او را برای قاضی بودن نامناسب می کند
|
[ترجمه گوگل] سابقه کیفری او برای قاضی شدن مناسب نیست
[ترجمه ترگمان] سابقه جنایی اون داره ازش شکایت می کنه که قاضی بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. unfit for human consumption
غیر قابل مصرف (توسط) انسان

2. those paltry houses they are building are unfit for occupation
آن خانه های پیزری که آنها می سازند قابل سکونت نیست.

3. They described him as unfit to govern.
[ترجمه گوگل]آنها او را برای حکومت ناتوان توصیف کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها او را به عنوان عدم توانایی در اداره توصیف کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Powell was declared unfit for active service.
[ترجمه گوگل]پاول برای خدمت فعال نامناسب اعلام شد
[ترجمه ترگمان]پاول برای خدمات فعال نامناسب اعلام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The court claims she is an unfit mother.
[ترجمه گوگل]دادگاه ادعا می کند که او یک مادر ناشایست است
[ترجمه ترگمان]دادگاه ادعا می کند که او یک مادر نامناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Many children are so unfit they are unable to do even basic exercises.
[ترجمه گوگل]بسیاری از کودکان به قدری نامناسب هستند که حتی قادر به انجام تمرینات اساسی نیستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کودکان به قدری نامناسب هستند که قادر به انجام تمرینات ابتدایی نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The meat was declared unfit for human consumption.
[ترجمه گوگل]این گوشت برای مصرف انسان نامناسب اعلام شد
[ترجمه ترگمان]این گوشت برای مصرف انسان نامناسب اعلام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The building was declared unfit for human habitation.
[ترجمه گوگل]این ساختمان برای سکونت انسان نامناسب اعلام شد
[ترجمه ترگمان]اعلام شد که این ساختمان برای سکونت انسان نامناسب اعلام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This water is unfit to drink.
[ترجمه گوگل]این آب برای نوشیدن مناسب نیست
[ترجمه ترگمان]این آب برای نوشیدن مناسب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Most of the buildings are unfit to live in.
[ترجمه گوگل]اکثر ساختمان ها برای زندگی مناسب نیستند
[ترجمه ترگمان]اغلب ساختمان ها برای زندگی مناسب نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He accused the opposition party of being unfit to govern.
[ترجمه گوگل]او حزب اپوزیسیون را به ناتوانی برای حکومت متهم کرد
[ترجمه ترگمان]او حزب مخالف را به عدم شایستگی اداره کردن متهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Many of the houses were condemned as unfit.
[ترجمه گوگل]بسیاری از خانه ها به عنوان نامناسب محکوم شدند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از خانه ها به عنوان عدم شایستگی محکوم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His conduct made him unfit to act as director of a company.
[ترجمه گوگل]رفتار او باعث شد که او شایسته نباشد به عنوان مدیر یک شرکت فعالیت کند
[ترجمه ترگمان]رفتارش او را به عنوان مدیر یک شرکت مناسب می دانست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The court decided she was an unfit mother.
[ترجمه گوگل]دادگاه تصمیم گرفت که او یک مادر ناشایست است
[ترجمه ترگمان]دادگاه به این نتیجه رسید که او مادر مناسبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His father is terribly run down and is unfit for work right now.
[ترجمه گوگل]پدرش به طرز وحشتناکی فرسوده شده است و در حال حاضر برای کار ناتوان است
[ترجمه ترگمان]پدرش خیلی ضعیف است و الان برای کار مناسب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناجور (صفت)
incompatible, dissonant, inept, foreign, incorrect, inappropriate, dissimilar, uneven, piebald, squally, sorry, cockeyed, inconvenient, disparate, inconsistent, misfit, heterogeneous, unfit, ill-sorted, inapplicable, inconsonant

نا شایسته (صفت)
improper, indecent, unworthy, inapt, dishonorable, unbecoming, inapposite, unfit, unseemly, incompetent, unmeet

نا کار (صفت)
useless, failed, unfit, no-good

نا مناسب (صفت)
improper, malapropos, incompatible, foreign, inappropriate, inopportune, incommensurate, inapt, inutile, timeless, infelicitous, untoward, unfit, unsuitable, ill-sorted, unapt, inapplicable, incompetent, irrelative, maladapted, unrighteous, unhandsome, unmeet

غیر مقبول (صفت)
unfit, ill-fitted, ill-suited

ناباب (صفت)
unfit, unsuitable

نامناسب کردن (فعل)
indispose, unfit

انگلیسی به انگلیسی

• make unfit, disqualify
incompetent, unsuitable; not in good physical shape
if you are unfit, your body is not in good condition because you have not been taking regular exercise.
if a sports player is unfit, he or she is unable to play or compete in a competition because of injury or illness.
if someone or something is unfit for a particular purpose, they are not suitable for it, for example because they are not of a good enough quality.

پیشنهاد کاربران

نامساعد، ناتوان
ناآماده
نالایق
ناشایسته
بی صلاحیت
نامناسب
روی فرم نبودن، عدم آمادگی
نا لایق

بپرس