unfinished

/ənˈfɪnɪʃt//ʌnˈfɪnɪʃt/

معنی: بی پایان، نا تمام، تمام نشده
معانی دیگر: (پارچه ی پشمی) پرداخت نشده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not finished; incomplete.
متضاد: complete, finished
مشابه: partial, rough

(2) تعریف: not having a finish or final coat, as of paint or polish.

(3) تعریف: not having received special finishing processing.
مشابه: raw

- unfinished wood
[ترجمه گوگل] چوب ناتمام
[ترجمه ترگمان] جنگل ناتمام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. dickens' last novel was unfinished
آخرین رمان دیکنز ناتمام بود.

2. the project has been left unfinished
طرح ناتمام باقی مانده است.

3. I half regretted having left the work unfinished.
[ترجمه گوگل]نیمه پشیمان شدم که کار را ناتمام گذاشتم
[ترجمه ترگمان]از اینکه کار ناتمام را ترک کردم پشیمان شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We have some unfinished business to settle.
[ترجمه گوگل]چند کار ناتمام داریم که باید حل کنیم
[ترجمه ترگمان]ما یه کار نا تموم داریم که باید تسویه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He has some unfinished business to deal with.
[ترجمه گوگل]او کارهای ناتمامی دارد که باید با آنها سر و کار داشته باشد
[ترجمه ترگمان]اون یه کار نا تموم داره که باید باه اش کنار بیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. John explained away his unfinished task by showing his boss a certificate for sick leave.
[ترجمه گوگل]جان کار ناتمام خود را با نشان دادن گواهی مرخصی استعلاجی به رئیسش توضیح داد
[ترجمه ترگمان]جان کار ناتمام خود را با نشان دادن گواهی نامه برای مرخصی استعلاجی توضیح داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We've got some unfinished business to discuss.
[ترجمه گوگل]ما چند کار ناتمام برای بحث داریم
[ترجمه ترگمان]یه سری کاره ای ناتمام داریم که باید در موردش بحث کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I've got some unfinished business to attend to.
[ترجمه گوگل]من کارهای ناتمامی دارم که باید به آنها رسیدگی کنم
[ترجمه ترگمان]یه سری کار ناتموم دارم که باید بهش رسیدگی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was just a little unfinished business from my past, and it doesn't concern you at all.
[ترجمه گوگل]این فقط یک کار ناتمام از گذشته من بود و اصلاً به شما مربوط نیست
[ترجمه ترگمان]فقط یه کار ناتموم از گذشته من بود و اصلا به تو ربطی نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This huge, unfinished building represents the last hurrah of the former regime.
[ترجمه گوگل]این ساختمان عظیم و ناتمام نمایانگر آخرین هجوم رژیم سابق است
[ترجمه ترگمان]این ساختمان عظیم و ناتمام، آخرین بار رژیم سابق را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Jimmy never leaves a job unfinished. He continues to work even when he's dead on his feet.
[ترجمه گوگل]جیمی هرگز کاری را ناتمام رها نمی کند او حتی زمانی که روی پاهایش مرده است به کارش ادامه می دهد
[ترجمه ترگمان]جیمی \"هیچوقت کارش رو تموم نکرده\" حتی وقتی روی پاهایش مرده به کار ادامه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The park remains unfinished due to lack of funds .
[ترجمه گوگل]این پارک به دلیل کمبود بودجه ناتمام مانده است
[ترجمه ترگمان]این پارک به دلیل کمبود بودجه ناتمام مانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. So that he fell awkwardly, knocking over an unfinished cup of tea.
[ترجمه گوگل]به طوری که به طرز ناخوشایندی به زمین افتاد و یک فنجان چای ناتمام را کوبید
[ترجمه ترگمان]این بود که با ناراحتی به زمین افتاد و یک فنجان چای ناتمام روی میز کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In some ways it is an unfinished, unrealised film, yet it lingers potently in the mind.
[ترجمه گوگل]از برخی جهات این یک فیلم ناتمام و تحقق نیافته است، اما به شدت در ذهن باقی می ماند
[ترجمه ترگمان]به نوعی، این یک فیلم ناتمام و unrealised است، با این حال در ذهن باقی می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Freakish wingspan, basic body that looked unfinished, wingtips that folded over.
[ترجمه گوگل]طول بال های عجیب، بدنه اولیه که ناتمام به نظر می رسید، نوک بال هایی که روی هم جمع شده بودند
[ترجمه ترگمان]بدنی قوی، بدنی که به معنی کامل و پر حرکت به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی پایان (صفت)
inconclusive, abysmal, endless, unending, eternal, incessant, illimitable, unbound, unfinished, never-ending, termless

نا تمام (صفت)
inconclusive, defective, imperfect, incomplete, unfinished, partial, incompleted, imperfective, roughcast

تمام نشده (صفت)
unfinished

تخصصی

[عمران و معماری] زبر - ناصاف
[نساجی] منسوج تکمیل نشده-منسوجی که هیچگونه عملیات تکمیلی روی آن انجام نشده است

انگلیسی به انگلیسی

• uncompleted; not given a surface treatment (varnish etc.); (of cloth) not sheared or put through certain other finishing processes after going through the loom
if something is unfinished, it has not been completed.

پیشنهاد کاربران

ناتمام
مثال:
Dickens' last novel was unfinished.
آخرین رمان دیکنر ناتمام بود.
خام
نیمه کار
چیزی که تمام نشده
نا تمام
نا تمام

بپرس