unfaithful

/ənˈfeɪθfəl//ˌʌnˈfeɪθfəl/

معنی: بی وفا، سست پیمان، بی ایمان، بدقول، نقض ایمان
معانی دیگر: پیمان شکن، عهد شکن، (ازدواج و عشق و غیره) خائن، خیانتکار، غیر قابل اعتماد، (مهجور) کافر، unfaith بی ایمانی، نق­ ایمان

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unfaithfully (adv.), unfaithfulness (n.)
(1) تعریف: having violated a promise or obligation; disloyal.
مترادف: disloyal, faithless, false, traitorous, treacherous
متضاد: faithful, loyal, stalwart, staunch, true
مشابه: double-dealing, false-hearted, inconstant, perfidious, recreant, undependable, unreliable, untrustworthy

(2) تعریف: having violated a promise of sexual faithfulness, esp. to a spouse; adulterous.
مترادف: adulterous, faithless, two-timing, untrue
متضاد: faithful
مشابه: adulterate, disloyal, false-hearted

(3) تعریف: not accurate or reliable, esp. as a representation or copy of something.
مترادف: inaccurate, inexact
متضاد: faithful
مشابه: defective, erroneous, flawed, imprecise, incomplete, incorrect, unreliable, untrue

جمله های نمونه

1. an unfaithful friend
دوست بی وفا

2. an unfaithful husband
شوهری که (به زنش) خیانت می کند

3. Being single is better than being in an unfaithful relationship.
[ترجمه گوگل]مجرد بودن بهتر از بودن در یک رابطه خیانت آمیز است
[ترجمه ترگمان]مجرد بودن بهتر از بودن در رابطه بی وفایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Have you ever been unfaithful to him?
[ترجمه گوگل]تا حالا بهش بی وفایی کردی؟
[ترجمه ترگمان]تا حالا بهش خیانت کردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I'll never be unfaithful again. I give you my solemn word .
[ترجمه گوگل]من دیگر هرگز بی وفایی نخواهم کرد من به شما قول جدی خود را می دهم
[ترجمه ترگمان]دیگر هرگز بی وفایی نخواهم کرد من به شما قول شرف می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. If a man was unfaithful to me I'd leave him no matter what the circumstances.
[ترجمه گوگل]اگر مردی به من خیانت می کرد بدون توجه به شرایط او را ترک می کردم
[ترجمه ترگمان]اگر مردی به من خیانت می کرد، من او را ترک می کردم، مهم نبود چه شرایطی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. James had been unfaithful to Christine for the entire four years they'd been together.
[ترجمه گوگل]جیمز در تمام چهار سالی که با هم بودند به کریستین خیانت کرده بود
[ترجمه ترگمان]جیمز طی چهار سال گذشته به Christine خیانت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Jane's been unfaithful to Jim three times, but he still loves her in spite of everything.
[ترجمه گوگل]جین سه بار به جیم خیانت کرده است، اما او هنوز او را با وجود همه چیز دوست دارد
[ترجمه ترگمان]جین سه بار به جیم خیانت کرده، اما باز هم او را دوست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Have you ever been unfaithful to your wife?
[ترجمه گوگل]آیا تا به حال به همسرتان خیانت کرده اید؟
[ترجمه ترگمان]تا حالا به زنت خیانت کردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Geoff had been unfaithful to her on many occasions.
[ترجمه گوگل]جف بارها به او خیانت کرده بود
[ترجمه ترگمان]Geoff بارها به او خیانت کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He had never once been unfaithful to her nor she to him, he would gamble, until now.
[ترجمه گوگل]او تا به حال یک بار به او خیانت نکرده بود و نه او به او، او قمار می کرد
[ترجمه ترگمان]هرگز به او بی وفایی نکرده بود، نه به او و نه به او، تا همین حالا قمار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Jeff promised he'd never be unfaithful again.
[ترجمه گوگل]جف قول داد که دیگر هرگز خیانت نخواهد کرد
[ترجمه ترگمان]جف قول داد که دیگر هرگز بی وفایی نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Was it possible to be unfaithful yet still love your wife?
[ترجمه گوگل]آیا ممکن بود خیانت کنی اما هنوز همسرت را دوست داشته باشی؟
[ترجمه ترگمان]آیا ممکن بود که هنوز به زنت خیانت کرده باشی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her husband is unfaithful .
[ترجمه گوگل]شوهرش خیانت میکنه
[ترجمه ترگمان]شوهرش خیانت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A condemnatory approach can only alienate the unfaithful, Spring says.
[ترجمه گوگل]اسپرینگ می‌گوید که رویکرد محکوم‌کننده تنها می‌تواند بی‌وفا را از خود دور کند
[ترجمه ترگمان]او می گوید که یک رویکرد محکوم به محکوم کردن تنها می تواند این خیانت را منحرف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی وفا (صفت)
fickle, variable, recreant, disloyal, unfaithful, faithless, untrue, fair-weather, inconstant

سست پیمان (صفت)
disloyal, unfaithful, perfidious, infidel

بی ایمان (صفت)
unfaithful, faithless, infidel, unbelieving, unbeliever

بدقول (صفت)
unfaithful, perfidious

نقض ایمان (صفت)
unfaithful

انگلیسی به انگلیسی

• faithless, disloyal, traitorous; dishonest; inaccurate; having committed adultery
if someone is unfaithful to their lover or to the person they are married to, they have a sexual relationship with someone else.

پیشنهاد کاربران

بپرس